پیش‌بینی شادکامی بر مبنای احساس شرم و گناه: بررسی نقش تعدیل‌گری جنسیّت

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

دانشگاه شیراز

چکیده

در پژوهش حاضر ارتباط دو هیجان احساس شرم و احساس گناه با شادکامی، با چشم‌اندازی بر‌گرفته از روان‌شناسی مثبت بررسی شد. شرکت‌کنندگان این پژوهش231 نفر (134 دختر و 97 پسر) از دانشجویان مقطع کارشناسی ساکن خوابگاه‌های دانشگاه شیراز و علوم پزشکی شیراز بودند که به روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند. برای سنجش متغیرهای پژوهش از مقیاس هیجان خودآگاه برای بزرگسالان( تانجنی و همکاران) و مقیاس شادکامی آکسفورد(آرگیل و همکاران) استفاده شد. فرضیه‌های این پژوهش با استفاده از روش رگرسیون چندگانه به شیوۀ همزمان آزمون شدند. یافته‌ها نشان داد احساس شرم و احساس گناه به طور معنادار شادکامی را پیش‌بینی می‌کند. یافته‌ها هم چنین نقش تعدیلی جنسیّت را تأیید کرد. به این ترتیب که در دختران تنها احساس شرم، پیش‌بینی‌کنندة منفی و معنادار شادکامی بود. اما در پسران هم احساس شرم و هم احساس گناه به طور معنادار، شرم به صورت منفی و احساس گناه به صورت مثبت، پیش بینی‌کنندة شادکامی بود. در مجموع یافته‌ها نشان داد که بر مبنای پیامدهای هیجانی، می‌توان شرم و گناه را دو هیجان متمایز از هم در نظر گرفت، البته الگوی حاصله در دختران و پسران متفاوت است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

prediction happiness depend on shame and guilt: verification the moderator role of sex

نویسندگان [English]

  • Jalil Etemaad
  • Bahram Jowkar
  • Samira Rahpeima
Shiraz University
چکیده [English]

                                              
Shame and guilt feelings are in moral self - conscious emotions category, which occur after a moral error and they have important role in individual and social behavioral regulation. This study, from a positive psychology perspective, investigated the relationship between these emotions with happiness. Participants were 231 university students (female=134 & male= 97) of Shiraz University and University of Medical Sciences which were selected by convenience sampling method. In order to assess variables of research Test of Self-Conscious Affect-3 and Oxford Happiness Questionnaire were used. Simultaneous multiple regression was used to examine the research hypothesis.The results indicated that shame feeling and guilt feeling were significant predictor of happiness.Also results confirmed the moderator effect of the gender, Thus, in girls, only shame feeling was negative significant predictor, but in boys both guilt and shame feelings were significant predictor of happiness. shame negatively and guilt positively are predictor variables.The results,based on a positive emotional outcomes, provide some evidence for considering the shame and guilt feelings as two, respectively, separate emotion. Of course, the pattern of the relationship between the variables were functions of gender variable. The more result justifications and implications were discussed.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Shame feeling
  • Guilt feeling
  • Happiness
  • Self - conscious emotions

مقدمه

طی دهۀ گذشته اقبال و توجه به مطالعه و بررسی هیجانات خودآگاه[1] از جمله دو هیجان شرم[2]و گناه[3] افزایش یافته است(گیلبرت[4]، 2000). احساس شرم و احساس گناه از جمله هیجانات خودآگاه اخلاقی هستند که پس از یک خطای اخلاقی رخ می‌دهند و در سطوح فردی و ارتباطی، کارکرد ویژه‌ای دارند. از آنجا که در احساس شرم و گناه«خود»[5]درگیر ارزیابی است، شرم و گناه هیجاناتی خود‌آگاه هستند و از آن جهت که این هیجانات در پرورش رفتار اخلاقی نقش مهمی برعهده دارند، در زمرۀ هیجانات اخلاقی[6] قرار می‌گیرند. (تانجنی و دیرینگ[7]، 2004). هیجانات اخلاقی آن دسته از هیجانات هستند که در رابطه با امر اخلاقی[8] تعریف می‌شوند. به دیگر سخن، این هیجانات به بهزیستی و علاقه به سایرین مربوط می‌‌شوند (هایدت[9]، 2003). در روابط اجتماعی ریشه دارند، بر ارزشیابی‌ها و قضاوت‌های دوسویه از خود و دیگران مبتنی هستند (فیسچر[10] و تانجنی، 1995، به نقل ازتانجنی و دیرینگ ، 2004) و تنظیم­کننده­ رفتار اخلاقی و نیز شکل‌دهندۀ نشانگان روان‌شناختی هستند (تانجنی، 1996). تفکیک و تمایز مفهومی این دو سازه از دیرباز و در رویکردهای مختلف مورد توجه صاحب‌نظران بوده است. فروید به عنوان پیشرو طرح این مفاهیم توجه چندانی به تمایز آن‌ها از یکدیگر نداشته است، اما دیدگاه­های نئوفرویدی و مردم‌شناسان به این تمایز نظر داشته‌اند. بارزترین تمایز در این زمینه، تفکیکی است که اچ بی‌لوییس[11] (1971) انجام داده است. او تأکید کرده است که در احساس شرم تمرکز بر «خود» در حالیکه در احساس گناه تمرکز بر رفتار خطا است. بر این اساس کلید تفاوت میان شرم و گناه با توجه به نقش «خود» در این تجارب است. در احساس شرم تمرکز ارزیابی منفی بر «خود» است، ولی در احساس گناه تمرکز ارزیابی منفی بر رفتار انجام شده یا ناتمام است (تانجنی، 1996). به بیانی دیگر، موضوع جالب توجه در احساس شرم «خود» کلی است، در واقع امر بد در این جا به عنوان بازتابی از «خود» بد در نظر گرفته می­شود، در این صورت «خود» به دقت بررسی و به طور منفی ارزیابی می‌شود.

 از این رو، شرم اثرات منفی بر جای می­گذارد (تانجنی، واگنر و گرمزو[12]، 1992) و سبب می­شود تا با حالاتی چون بی‌ارزشی، بی‌بهایی و حقارت همراه باشد و از آنجا که فرد نمی‌تواند در رابطه با موقعیت کاری انجام دهد و درصدد جبران آن برآید و چون شرم هیجانی دردناک است، به همین دلیل با گرایش به ناپدید شدن و مخفی شدن همراه است. اما به دلیل آن که افراد در احساس گناه رفتار خطا را ارزیابی قرار می‌کنند و فرصت جبران امور را دارند، هیجان گناه کم‌تر از شرم دردناک به نظر می‌رسد. علاوه بر این، تمایز دیگری که برای دو احساس شرم و گناه مطرح شده است، به نوع اسنادهای به کار رفته در این دو هیجان مربوط می‌شود. در این زمینه تری‌سی و رابینز[13] (2006) نشان دادند که احساس شرم با اسنادهای درونی[14]، پایدار[15] و کنترل‌ناپذیر[16]، در حالیکه احساس گناه با اسنادهای درونی، ناپایدار[17] و کنترل‌پذیر[18] دربارة شکست رابطة مثبت دارند. از این منظر احساس شرم را می‌توان یک حالت عاطفی در نظر گرفت که از عوامل‌شناختی از جمله اسناد‌های به کار رفته دربارۀ «خود» (اسناد‌های درونی، پایدار و کنترل‌ناپذیر) ناشی می‌شود. چنین وضعیتی به خود- ‌سرزنشی (ناشی از اسنادهای ثابت، کلی و درونی برای رویدادهای منفی) منجر می‌شود که به نوبۀ خود زمینه‌های اضطراب و افسردگی را فراهم می‌آورد (تانجنی، واگنر، فلچر[19]و گارمزو، 1992). بنابراین، اکثر پژوهش‌های انجام شده در رابطه با شرم به بررسی پیامدها و آثار منفی آن نظیر افسردگی (گیلبرت، 1992، 1998 به نقل از گیلبرت، 2000 ؛ سنگمون، ریان و راندال اس[20]، 2011؛ لابی[21] و همکاران، 2009؛ اورت، برکینگ و بارخاردت[22]، 2006؛ روبیز و هولنستین[23]، 2009)، اضطراب (فرگاس، ولنتینر، مک­گرت و جنکیوس[24]، 2010)، خود سرزنشی و شکایات جسمانی[25] (آوریل، دیفنباخ، استنلی، برکنریج و لاسبای[26]، 2002)، مصرف الکل (تریبای و برانو[27]، 2012)، آسیب روانی و خشم(تانجنی و دیرینگ، 2004؛ الیسون[28]، 2005؛ پورشهریاری، 1388)، نشانگان اختلال شخصیت (اسکونلبرو برنبام[29]، 2012)و ناسازگاری‌های روان‌شناختی کلی (تانجنی و همکاران، 1992‌؛ وین، ارنست، پاتوک پکهام و ناگوشی[30]، 2003؛ آوریل، دیفنباخ، استنلی، برکنریجو لاسبای، 2002 ) اقدام کرده‌اند. از دیگر سو، احساس گناه از همبستگی مثبت پایداری با سازگاری مثبت اجتماعی و بین فردی، عشق (فونتاین، لویتن، دی بووک و کورولین[31]، 2001، به نقل از تامپسون و همکاران، 2008)، رفتار جامعه‌پسند (رووس، هاجز و سالمیوالی[32]، 2013) و همدلی (تانجنی، واگنر و گارمزو، 1992) بهره‌‌مند است. احساس گناه همچنین با تعمیم راه‌حل‌های مثبت برای مسائل بین فردی و خودکارآمدی (کوور[33]، تانجنی، مادوکس و هلنو[34]، 2003 به نقل از تامپسون و همکاران، 2008)، بهزیستی روانی (اورت، روبینز و سوتو[35]، 2010) و سازگاری روان‌شناختی، خود‌تنظیمی و بهزیستی معنوی دارای همبستگی مثبت است (وین، ارنست، پاتوک- پکهام و ناگوشی، 2003، به نقل از تامپسون و همکاران، 2008). علاوه بر این، رابطۀ احساس شرم و احساس گناه با هیجان‌های دیگری چون خشم(تانجنی، واگنر، فلچر و گارمزو، 1992؛ تانجنی و دیرینگ، 2004؛ الیسون، 2005) و غرور (گریفین[36]، 1995؛ ماسکولو[37]و فیسچر، 1995، به نقل از لایتن، فونتاین و کورولین، 2002)، بررسی شده‌ است و در مجموع یافته های پژوهشی از طریق بررسی همبسته‌های احساس شرم و احساس گناه، تمایز آن‌ها را تأیید ‌کرده‌اند. امّا حجم پژوهش‌هایی که از منظر روان‌شناسی مثبت به این تمایز توجه کرده باشند، در مقایسه با پژوهش‌هایی که بر ناهنجاری یا روان‌شناسی منفی تکیه داشته‌اند، بسیار کم‌تر است. لذا در پژوهش حاضر رابطۀ هیجانات مذکور با سازۀ شادکامی[38]بررسی شد که از بنیادی‌ترین سازه‌های این رویکرد است. مطابق با برخی از رهیافت­های نظری (مانندکریست­جانسون[39]، 2012) شادکامی به عنوان یک مؤلّفۀ اساسی در روان‌شناسی مثبت نیازمند پذیرش خود و ادراک ارزشمندی و واجد فضیلت بودن خود است. در این رویکرد بر خلاف دیدگاه‌های سنّتی، شادکامی عکس غم نیست(سلیگمن[40]، 2002، به نقل از جوکار، 1386)، بلکه سازه‌ای مستقل از آن محسوب می‌شود که در بردارندۀ دو مؤلّفۀ شناختی و هیجانی است. مؤلّفۀ شناختی بر رضایت از زندگی و مؤلّفۀ هیجانی بر حالاتی چون خندیدن، شوخ طبعی و همچنین تعادل میان هیجان‌های مثبت و منفی دلالت دارد‌(آرگیل[41]، 2001؛ سلیگمن، 2002).

از طرفی داینر[42](2002، به نقل از کشاورز و وفائیان، 1386) معتقد است که شادکامی نوعی ارزشیابی است که فرد از خود و زندگی‌اش به عمل می‌آورد و مواردی از قبیل رضایت از زندگی، هیجان و خلق مثبت، فقدان افسردگی و اضطراب را شامل می‌شود. بر این اساس انتظار می‌رود که احساس شرم به شکل منفی و احساس گناه به شکل مثبت پیش‌بینی‌کنندۀ احساس شادکامی باشند. علاوه بر مسئلۀ فوق، نگاهی به کارکردهای شرم و گناه در بستری فرهنگی متفاوت از جامعۀ غربی، سبب گسترش چارچوب مفهومی و فراهم آوردن شواهد تجربی بین‌فرهنگی بیش‌تر در جهت تمایز این دو گونه هیجان خواهد شد. پژوهش‌ها نشان داده‌اند هیجانات اخلاقی، موقعیت‌ها و واژگان و زبان بیان آن‌ها وابسته به فرهنگ است. در این راستا فراتحلیل انجام شده بر 190 مطالعۀ بین‌فرهنگی هیجانات، که در سال‌های 1967 تا 2000 وان­همرت، پورتینگا و دی­وایجور[43] (2007) انجام داده‌اند، نشان از تفاوت‌های بین­فرهنگی هیجانات داشت که این تفاوت‌ها به نحوۀ معیشت، سیستم سیاسی، ارزش‌ها و مذهب مربوط می‌شد. مطالعۀ مزبور نشان داد که ارزش‌ها نسبت به دیگر عوامل بیان شده، سهم بیش‌تری در تبیین این تفاوت‌ها به خود اختصاص دادند. از این رو، هدف پژوهش حاضر آن بود که از یک سو شواهد بیش تری را در جهت تمایز این دو گونه هیجان در چارچوب روان‌شناسی مثبت فراهم آورد و از سوی دیگر در بافت فرهنگی جامعه ایران پیامدهای سازگارانه و ناسازگارانه این دو هیجان بررسی شوند. مطابق این هدف، پژوهش کنونی در نظر دارد مفهوم‌سازی خاصی از شرم و گناه را در رابطه با مفهوم‌سازی رایج از شادکامی بیازماید و همچنین شدت و جهت رابطه را با توجه به نقش جنسیّت روشن کند؛ در واقع باتوجه به اینکه پژوهشگران شرم و گناه (مثلاً تانجنی و دیرینگ، 2004؛ مک‌کویید و بورسیک[44] ، 2005؛ والتر و برنافورد[45]، 2006) برنقش جنسیّت دراین زمینه تأکیدکرده‌اند و نشان داده‌اند دختران و پسران الگوهای متفاوتی را در زمینۀ فراخوانی و شدّت این دو هیجان تجربه می‌کنند، بر این اساس در این پژوهش نیز آزمون نقش تعدیلی جنسیّت در روابط متغیرهای این پژوهش به فهم پیچیدگی روابط در این زمینه کمک می‌کند.

بنابراین، مسئلۀ پژوهش حاضر این است که شواهدی را در راستای تعیین نقش بهداشتی و مثبت و یا نقش منفی و آسیب‌زای دو عاطفۀ شرم و گناه در بطن فرهنگ ایرانی- اسلامی فراهم آورد و نسبت مفهوم‌سازی این دو هیجان اخلاقی را با شادکامی مفهوم‌سازی شده در روان‌شناسی مثبت بررسی کند. بر این اساس فرضیه‌ها‌ شرح زیر مطرح شدند:

 فرضیۀ اول: احساس شرم و احساس گناه پیش‌بینی کنندۀ شادکامی دانشجویان است.

فرضیۀ دوم: جنسیّت در روابط متغیرهای تحقیق نقش تعدیل‌کننده دارد.

روش

جامعۀ در دسترس این پژوهش دانشجویان دانشگاه‌ شیراز و دانشگاه علوم پزشکی شیراز در سال 91-1390 بود. شرکت‌کنندگان پژوهش حاضر 203 نفر (120 دختر و 83 پسر) از دانشجویان مقطع کارشناسی رشته‌های مختلف ساکن خوابگاه‌های دانشگاه شیراز و علوم پزشکی شیراز بودند که در سال تحصیلی 91-1390 مشغول به تحصیل بودند. بر این اساس دانشجویان مشارکت‌کننده در این پژوهش عمدتاً دانشجویان خوابگاهی دانشگاه شیراز و علوم پزشکی شیراز بودند. این گروه به شیوۀ نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند. به این ترتیب که به درب اتاق‌ها در خوابگاهای دختران و پسران مراجعه و از دانشجویان مقطع کارشناسی حاضر در اتاق‌ها درخواست شد تا مقیاس‌ها را تکمیل کنند. زمان تکمیل مقیاس‌ها بسته به نظر مشارکت‌کنندگان بود، به این صورت که برخی پس از یک‌ربع یا نیم ساعت مقیاس‌های تکمیل شده را تحویل می‌دادند و تعدادی نیز یک یا دو روز بعد مقیاس‌های تکمیل شده را به پژوهشگران تحویل دادند. نکتۀ قابل بیان دیگر در این زمینه این بود که در ابتدا از مشارکت‌کنندگان خواسته می‌شد در صورت تمایل نداشتن در پژوهش شرکت نکنند، همچنین از آن‌ها خواسته می‌شد ابتدا به ابزارها نگاه اجمالی بیندازند و راجع به تمایل خود برای پاسخگویی اطمینان حاصل کنند یا در صورت داشتن سؤال، پیش از پاسخگویی آن را مطرح کنند. دلیل انتخاب این تعداد نمونه با توجه به پیشنهادات صاحب‌نظران دربارۀ پژوهش‌های مبتنی بر پیش‌بینی و رگرسیون توجیه‌پذیر است. از جمله دلایل توجیهی برای حجم نمونه مبتنی بر این فرض است که عملیات آماری با مفروضۀ پارامتریک با حجم نمونۀ 100 نفر اجرایی است، و از آنجا که با افزایش حجم نمونه شکل توزیع آماری متغیر مورد نظر حتی در صورت نرمال نبودن جامعه به سمت توزیع نرمال تمایل دارد، انجام عملیات آماری رگرسیون چندگانه با حجم نمونۀ 203 نفر معقول به نظر می‌رسد.

ابزار‌های پژوهش عبارت بودند از:

1-مقیاس هیجان خودآگاه برای بزرگسالان(TOSCA-3):  این مقیاس را تانجنی و همکاران (2000) ساخته‌اند و شامل 16 گویة سناریو‌محور است که سناریوهای این نسخه دربرگیرندۀ ماده‌هایی هستند که مستعد بودن به صفت شرم( 16 ماده)، مستعد بودن به صفت گناه ( 16 ماده )، برونی کردن (16ماده)، بی‌تفاوتی( 11 ماده)، غرورآلفا ( 5 ماده )غرور بتا ( 5 ماده) را می‌سنجند. هر ماده بر روی یک مقیاس 5 درجه‌ای لیکرتی درجه‌بندی می‌شود. در مطالعات قبلی همسانی درونی این مقیاس بین 76/0 تا 88/0برای زیر مقیاس شرم و 70/0تا 83/0 برای زیر مقیاس گناه به‌دست آمده است (تانجنی و دیرینگ، 2004). برای ثبات مطالعۀ آلفای کرونباخ 78/0برای زیر مقیاس شرم و 72/0 برای زیرمقیاس گناه به‌دست آمد. اعتبار سازۀ این مقیاس نیز در پژوهش تانجنی و دیرینگ (2002) بررسی شد و نشان دهندۀ همبستگی معنادار و مثبت بین خرده مقیاس مستعد بودن به صفت شرم با نه مؤلّفۀ scl-90 Rبود (ضرایب همبستگی 20/0 تا 40/0 و در سطح 001/0 P<معنادار بود) و همبستگی مثبت غیرمعنادار یا منفی معنادار بین خرده‌مقیاس­های مستعد بودن به صفت گناه با نه مؤلّفۀ SCL-90 R ( ضرایب همبستگی بین 13/0 تا 17/0-) به‌دست آمد. ویژگی‌های روان‌سنجی این ابزار در ایران نیز محاسبه شد و پایایی آلفای کرونباخ و بازآزمایی به فاصلۀ یک هفته برای احساس شرم به ترتیب 78/0 و 64/0 و برای احساس گناه به ترتیب 64/0 و 39/0 به‌دست آمد. علاوه بر این همبستگی بین خرده مقیاس شرم و افسردگی بک مثبت و معنادار و همبستگی بین خرده مقیاس احساس گناه و افسردگی مثبت و غیرمعنادار به دست آمد (چسلی روشن، عطری‌فرد و نوری­مقدم، 1386). در این پژوهش نیز پایایی زیرمقیاس‌های شرم و احساس گناه به روش آلفای کرونباخ محاسبه شد، که ضریب به‌دست آمده برای شرم 79/0 و برای احساس گناه 82/0 بود که نشان از پایایی مطلوب زیرمقیاس‌های مزبور دارد.

2- مقیاس شادکامی آکسفورد: این مقیاس را آرگیل، مارتین و کراسلند[46](1989، به نقل از آرگیل، 2001) تهیه کرده‌اند و در سال 1998 دربارۀ آن تجدید نظر شد (هیلز[47]و آرگیل، 1998). این پرسشنامه 29 ماده‌ چهار گزینه‌ای دارد که گزینه‌های آن به ترتیب از 0 تا 3 نمره‌گذاری می‌شوند. پایایی و روایی این پرسشنامه در ایران در پژوهش جوکار (1385، 1386) بررسی شد. پایایی پرسشنامه به روش آلفای کرونباخ و روایی آن با استفاده از روش تحلیل عوامل محاسبه شد. نتایج تحلیل عامل به روش مؤلّفه‌های اصلی، بیان‌کنندۀ وجود یک عامل کلّی در پرسشنامۀ شادکامی بود. پایایی آن نیز 93/0 به‌دست آمد. در این پژوهش نیز پایایی مقیاس شادکامی آکسفورد به روش آلفای کرونباخ 93/0 به‌دست آمد که پایایی مناسبی است.

یافته‌ها

در جدول1 میانگین و انحراف معیار هر یک از متغیرهای پژوهش به تفکیک دختران و پسران آورده شده است، تمام متغیرها در دو جنس با استفاده از آزمون تی برای گروه‌های مستقل مقایسه شد. نتایج در جدول 1 آورده شده است. با توجه به میانگین‌های به‌دست آمده، نمرۀ دختران به طور معناداری در احساس شرم و احساس گناه بالاتر از پسران است. اما در مورد شادکامی تفاوت معناداری مشاهده نشد.

جدول 1: مقایسۀ میانگین نمرات دختران و پسران در متغیرهای پژوهش

 

کل نمونه (203 نفر)

دختران (120 نفر)

پسران (83 نفر)

 

 

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

T

شرم TOSCA

63/37

27/9

71/38

11/9

07/36

32/9

* 01/2

احساس گناه TOSCA

06/53

47/9

14/55

59/9

06/50

50/8

***88/3

شادکامی آکسفورد

58/51

86/11

83/50

88/12

67/52

19/10

13/1

001/0P<**05/0 * P<

در ادامه ماتریس همبستگی متغیرهای پژوهش برای مشاهدۀ روابط بین متغیرها آورده می‌شود.

جدول2: ماتریس همبستگی متغیرهای پژوهش

3

2

1

متغیرها

 

 

1

1-احساس شرم

 

1

01/0-

2-احساس گناه

1

*16/0

**34/0-

3- شادکامی

01/0**= P<      05/0 *= P<

پیش از انجام‌دادن تحلیل رگرسیون مفروضۀ خطی بودن روابط متغیرهای پژوهش بررسی شد. جدول زیر نتایج این بررسی را نشان می‌دهد.

جدول 3: بررسی مفروضات خطی در کل شرکت‌کنندگان

کل شرکت کنندگان

فرض خطی

انحراف از فرض خطی

F

P<

F

P<

رابطۀ احساس شرم و شادکامی

98/26

0001/0

89/0

65/0

رابطۀ احساس گناه و شادکامی

63/5

01/0

27/1

14/0

در نهایت به منظور بررسی فرضیۀ اوّلیه پژوهش مبنی بر اینکه احساس شرم و احساس گناه پیش‌بینی کنندۀ شادکامی هستند. از رگرسیون چندگانه به شیوۀ همزمان استفاده شد. فرض استقلال خطاها با توجه به آمارة دوربین- واتسون وجود دارد. نتایج در جدول 4 آورده شده است. همان­گونه که ضرایب استاندارد رگرسیون نشان می‌دهند؛ شرم با ضریب استاندارد (β) 34/0- و احساس گناه با ضریب استاندارد (15/0)پیش‌بین معنادار شادکامی هستند و در واقع بخشی از میزان پراکندگی شادکامی در جمعیت مورد بررسی با توجه به احساس شرم و احساس گناه تبیین‌پذیر است.

جدول4: رگرسیون همزمان شادکامی بر گرایش شرم و گرایش گناه توسکا

P<

t

β

R2

R

P

F

آماره دوربین-واتسون

متغیر پیش‌بین

0001/0

26/5

34/0-

14/0

38/0

0001/0

91/16

914/1

گرایش شرم توسکا

01/0

37/2

15/0

گرایش گناه توسکا

برای بررسی فرضیۀ دوم مبنی بر نقش جنسیّت در روابط متغیرها‌ی پژوهش مراحل رگرسیون به تفکیک برای دختران و پسران انجام شد که در ادامه آورده خواهد شد.

جدول 5: بررسی مفروضات خطی در دختران

گروه دختران

فرض خطی

انحراف از فرض خطی

F

P<

F

P<

رابطۀ احساس شرم و شادکامی

75/15

0001/0

66/0

91/0

رابطۀ احساس گناه و شادکامی

17/4

04/0

87/1

01/0

جدول6: رگرسیون همزمان شادکامی بر گرایش شرم و گرایش گناه توسکا در دختران

P<

t

β

R2

R

P

F

آماره دوربین-واتسون

متغیر پیش‌بین

0001/0

11/4

35/0-

15/0

38/0

0001/0

35/10

929/1

گرایش شرم توسکا

09/0

69/1

14/0

گرایش گناه توسکا

 

جدول 7: بررسی مفروضات خطی در پسران

پسران

فرض خطی

انحراف از فرض خطی

F

P<

F

P<

رابطۀ احساس شرم و شادکامی

06/9

004/0

06/1

41/0

رابطۀ احساس گناه و شادکامی

83/4

03/0

1

48/0

 

جدول8: رگرسیون همزمان شادکامی بر گرایش شرم و گرایش گناه توسکا در پسران

P<

t

β

R2

R

P

F

آمارۀ دوربین-واتسون

متغیر پیش‌بین

004/0

92/2

30/0-

14/0

38/0

002/0

91/6

85/1

گرایش شرم توسکا

03/0

13/2

22/0

گرایش گناه توسکا

 

همان‌گونه که یافته‌های جداول6 و 8 نشان می‌دهد، جنسیّت نقش متغیری تعدیل‌کننده در رابطه متغیرهای پیش‌بین (احساس شرم و گناه) و متغیر ملاک را داشته است. برای تأیید این مدعا با استفاده از آزمون تی، معناداری تفاوت ضرایب بتا (پس از تبدیل ضرایب به Zr فیشر) در میان دختران و پسران بررسی شد.

بحث و نتیجه‌گیری

به منظور بررسی فرضیۀ اوّل پژوهش مبنی بر اینکه«شرم و گناه پیش‌بینی کنندۀ شادکامی هستند» نتایج نشان داد که گرایش شرم و گرایش گناه توان پیش‌بینی‌کنندگی شادکامی را دارند. این یافته با به نوعی با اکثر پژوهش‌های انجام شده در رابطه با شرم همسو است؛ پژوهش‌هایی که پیامدها و آثار منفی آن نظیر افسردگی (گیلبرت، 1992، 1998 به نقل از گیلبرت، 2000 ؛ سنگمون، ریان و راندال اس، 2011؛ لابی و همکاران، 2009؛ اورت، برکینگو بارخاردت، 2006؛ روبیز و هولنستین، 2009)، اضطراب (فرگاس و همکاران، 2010)، اختلال اضطراب پس از سانحه (بادن، 2009)، خود سرزنشی و شکایات جسمانی (آوریل و همکاران، 2002)، مصرف الکل (تریبای و برانو، 2012)، آسیب روانی و خشم (تانجنی و دیرینگ، 2004؛ الیسون، 2005؛ پورشهریاری، 1388)، نشانگان اختلال شخصیت (اسکونلبر و برنبام، 2012)و ناسازگاری‌های روان‌شناختی کلی را (تانجنی و همکاران، 1992 ؛ وین و همکاران، 2003؛ آوریل و همکاران، 2002 ) بررسی ‌کرده‌اند. در رابطه با احساس گناه که با توجه به پژوهش‌های قبلی (فونتاین و همکاران، 2001، به نقل از تامپسون و همکاران، 2008؛ تانجنی، واگنر و گارمزو، ؛ کوورو همکاران، 2003 به نقل از تامپسون و همکاران، 2008؛ وین و همکاران، 2003، به نقل از تامپسون و همکاران، 2008؛ رووس، هاجز و سالمیولی، 2013 و اورت، روبینز و سوتو، 2010) انتظار می‌رفت بتواند به طور مثبت پیش‌بینی کنندۀ شادکامی باشد؛ در این پژوهش نیز پیش‌بینی کنندۀ مثبت و معنادار شادکامی بود. مطابق با این نتیجه، احساس گناه نه­تنها محدودکنندۀ تجربۀ شادکامی نیست، بلکه احتمالاً در مکانیزم‌های مرتبط با تجربۀ با ثبات شادکامی نقش مثبتی ایفا می‌کند. در رابطه با شرم، بخش سازش‌نایافته و آسیب‌زنندۀ این عاطفه که با عدم حرمت نفس و خویشتن و ادراک خود به عنوان فردی بی‌ارزش همراه است، به عنوان مکانیزم­ هیجانی عمل می‌کند که مانع شادکامی محسوب می‌شود، چرا که همراستا با برخی از رهیافت‌های نظری (مانندکریست­جانسون، 2012) شادکامی به عنوان یک مؤلّفۀ اساسی در روان‌شناسی مثبت نیازمند پذیرش خود و ادراک ارزشمندی و واجد فضیلت بودن خود است. در واقع خودسرزنشی شخصیتی که شرم را به همراه دارد با اسنادهای افسردگی مرتبط است (تانجنی و دیرینگ، 2004). برخی محققان، مانند بلات[48] (1974، به نقل از تانجنی و دیرینگ، 2004)، معتقد هستند شرم در نوعی از افسردگی محوریت دارد. مطابق با نگاه شناختی، شرم در مقایسه با احساس گناه به دلیل فراهم آوردن تجربه‌های افسرده‌ساز، یک هیجان بیماری‌زا است(تانجنی و دیرینگ، 2004). مشاهدۀ ضریب تعیین 14صدم در مدل رگرسیونی نشان می‌دهد که متغیرهای پیش‌بین این 14 صدم از واریانس متغیر ملاک را تبیین کرده‌اند. در راستای تبیین نتیجۀ فرضیۀ اول شایان ذکر است که مفهوم‌سازی مورد ابتنای ابزار این پژوهش برای سنجش شرم و گناه، محدودیت‌هایی دارد که از جملۀ اینها می‌توان به محدودیت ناشی از در نظر نگرفتن تجربۀ گناه و شرم دیندارانۀ افراد یک جامعۀ دینی، محدودیت ناشی از در نظر نگرفتن تجربۀ شرم و گناه در یک جامعۀ جمع‌گرا یا جامعه‌ای که افراد آن دارای خود دیگروابسته[49] هستند، محدودیت ناشی از درنظر نگرفتن فرهنگ‌های گناه‌مدار و فرهنگ‌های شرم‌مدار و همچنین برخی از محدودیت‌های ناشی از در نظر نگرفتن حساسیت‌های فلسفی از جمله مسئلۀ اختیار (به عنوان مثال گویه‌های طرح شده در ابزار سنجش شرم و گناه به درستی مبنای اختیار را در فراخوانی تجربیات شرم و گناه در نظر نگرفته‌اند). مطابق با این نقدها مفهوم‌سازی شرم در پژوهش کنونی که مبتنی بر مفهوم‌سازی تانجنی و دیرینگ (2004) است، مفروضات منطبق با جوامع فردگرا، گناه­محور و دارای مفهوم خود مستقل را دارا[50] است، همچنین مفهوم‌سازی تانجنی با تجربۀ پدیداری گناه و شرم در عرف و بافت دینی بی‌تناسب است. نکتۀ دیگری که می‌توان اشاره کرد این است که در مفهوم‌سازی کنونی از شرم و گناه، این دو سازه به نوعی اسناددهی فروکاسته شده است و تمایز ابزار سنجش شرم و گناه از ابزار سنجش سبک اسناد روشن نیست. از آنجا که محققان شرم و گناه این دو هیجان را در مکانیزم‌های خودتنظیمی دارای مدخلیت می‌دانند، پیشنهاد می‌شود متغیرهایی مثل تنظیم هیجانی نیز می‌توانند به عنوان متغیر واسطه‌ای در رابطۀ احساس گناه و شادکامی مورد آزمون قرار گیرند. نکتۀ محوری که در بیان مسئله و تبیین نتایج این تحقیق نباید فراموش شود، این است که در این پژوهش، محققان در پی ارائۀ مدلی برای تجربۀ شادکامی در جامعۀ دانشجویان ایرانی نبوده‌اند، بلکه هدف اصلی بازفهمی و تعیین نقش هیجانات خوداگاه اخلاقی در نسبت با سازه‌های روان‌شناسی مثبت‌گرا و با توجه به نقش فرهنگ و جنسیّت بود. بر این اساس پیشنهاد می‌شود در پژوهش‌های آتی نسبت به بومی‌سازی و انطباق مقیاس هیجانات خودآگاه اقدام شود.

نتایج بررسی فرضیۀ دوم پژوهش مبنی بر اینکه «جنسیّت نقش تعدیلی در روابط بین متغیرها دارد»، نشان داد که در دختران احساس شرم پیش‌بینی­کنندۀ منفی و معنادار شادکامی است، ولی برای احساس گناه ضریب معناداری حاصل نشد. در پسران ضرایب (30/0- و 22/0) متغیرهای پیش‌بین به طور معنادار واریانس سازۀ شادکامی را پیش‌بینی کرد. بدین ترتیب در زنان احساس شرم می‌تواند تجربۀ شادکامی را با محدودیت مواجه کند، ولی احساس گناه نقش معناداری در پیش‌بینی شادکامی ندارد. چنان که مشاهده می‌شود در پسران هم شرم و هم احساس گناه با سازۀ شادکامی رابطه دارد. بر این اساس در دختران شرم با مفهوم‌سازی کنونی احتمالاً می‌تواند تجربۀ شادکامی را با محدودیت مواجه کند و در پسران نیز احتمالاً شرم محدود‌کنندۀ تجربۀ شادکامی، ولی احساس گناه احتمالاً به نوعی تسهیل‌کنندۀ شادکامی می‌تواند باشد.

در تبیین این نتایج می‌توان به یافته‌های بورسیک و مک‌کوید(2005) و والتر و بورنافورد[51] (2006) اشاره کردند که نقش جنسیّت و طرحوارۀ جنسیّتی را در پاسخ به شرم و گرایش گناه آزمودند و نشان دادند طرحواره‌های ‌شناختی متفاوت دختران و پسران دربارۀ وضعیت‌ها و موقعیت‌های خاص و نیز انتظارات نقش جنسیّتی که در دو جنس متفاوت است (چنان که عنوان شد از دختران انتظار بیش‌تری می‌رفته و می‌رود که قواعد اخلاقی را زیر پا نگذارند)  و توضیح می‌دهند که چرا دختران کم‌تر از پسران دست به اعمال خلاف اخلاقی می‌زنند و نیز اینکه چرا در دختران احساس شرم تعیین‌گری بیش‌تری دارد. به نظر می‌رسد یکی از دلایل شرمگون‌ بودن بیش‌تر دختران این باشد که آن‌ها دختر بودن خود را با نوعی شهروند درجۀ دوم بودن ادراک می‌کنند. در واقع دختران در نگاه فرهنگ و جامعه به دو شاخه‌ای[52] زنی و مردی، همواره فروتر و با نوعی نادیده­ انگاشته شدن همراه بوده‌اند. نتایج پژوهش انوشه‌ای، پورشهریاری و ثنایی‌ذاکر (1387) نشان داد که بین الگوی مراقبت والدینی (مادر و پدر) ادراک شده توسط فرزند با میزان احساس شرم رابطۀ معنادار و منفی وجود دارد و بین الگوی حمایت افراطی والدینی (مادر و پدر) با احساس شرم رابطۀ همبستگی معنادار و مثبت وجود دارد. بین الگوهای تربیتی مذکور با احساس گناه رابطۀ معناداری وجود نداشت. نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون گام به گام در پژوهش مزبور نشان داد که حمایت افراطی پدر، مراقبت پدر و حمایت افراطی مادر مهم‌ترین پیش‌بینی کننده‌های احساس شرم در فرزند دختر هستند. این تبیین تلویحاً بیان می‌دارد که دختران همواره با رفتارهایی مواجه می‌شوند که استقلال و فردیت آن‌ها را به رسمیت نشناخته و این رفتارها تصویری ایجاد می‌کنند که گویی دختر بودن همراه است با مخاطره و تهدید. در این راستا در فرهنگ ما نگاه ناموسی چنین کارکردی دارد و این تصویر را ایجاد می‌کند که مردان صاحبان زنان و زنان ناموس مردان هستند و به این ترتیب مردان حافظان و نگهبان ناموس هستند. در این زمینه، معرفت‌شناسی فمینیستی[53] (به نقل از نراقی، 1386) معتقد است ما در وضعیتی به سر می‌بریم که خوانش مردانه[54] از واقعیت تسلط یافته است و زنان قربانیان این خوانش مردانه هستند. دربارۀ اینکه چرا احساس گناه پسران دانشجو پیش‌بینی کنندۀ مثبت شادکامی آن‌ها است، می‌توان به این نکته اشاره کرد که در پسران دانشجوی ایرانی تجربۀ ارزیابی منفی از رفتار می‌تواند به ترمیم و جبران و بر این اساس احساس رضایت مجدّد منتهی شود. بر این اساس فرایند ارزیابی منفی از رفتار و تمایل به جبران و بازیابی رضایت از خویشتن می‌تواند مسیر خویش را در جهت جبران طی کند ( در این خصوص نگاه کنید به تانجنی و دیرینگ، 2004 و تامپسون و همکاران، 2008).

علاوه بر این از منظر فرهنگی نیز به‌ نظر می‌رسد، درون‌بودگی[55] شرم و احساس گناه نسبت به هم در فرهنگ‌های جمع‌گرا در دختران شدت بیش‌تری داشته باشد. در واقع دختران در فرهنگ‌های به نسبت جمع‌گرا شرمگینی‌شان در درون تجربۀ پدیداری احساس گناه و احساس گناه‌شان در درون تجربۀ پدیداری شرم قابل بازیابی و ردیابی است. نتیجه‌گیری بیش‌تر دربارۀ رابطۀ شرم و گناه با شادکامی با کنترل جنسیّت نیازمند پژوهش‌های بیش‌تر در این زمینه است.

در نهایت ذکر این مسئله ضروری که مسئلۀ تطابق و تناسب فرهنگی ابزارها یکی از عمده‌ترین محدودیت‌های این پژوهش بود، که نتیجه‌گیری قطعی‌تر از یافته‌ها را با چالش همراه می‌‌کند. در واقع این باور وجود دارد که ابزارهای پژوهش به دلیل گسست پارادایمی در مفروضات مربوط به سنجش سازه‌های مورد پژوهش با عوامل فرهنگی و هنجاری یک جامعۀ دینی امکان نتیجه‌گیری روشنی در این زمینه را با ابهام مواجه می‌کند. به خصوص اینکه، پژوهش‌ها نشان داده‌اند که هیجانات اخلاقی، موقعیت‌ها و واژگان و زبان بیان آن‌ها وابسته به فرهنگ است. در این راستا فراتحلیل انجام شده بر 190 مطالعۀ بین‌فرهنگی هیجانات که در سال­های 1967 تا 2000 وان­همرت، پورتینگا و دی­وایجور (2007) انجام داده‌اند، نشان از تفاوت‌های بین­فرهنگی هیجانات داشت که این تفاوت‌ها مربوط می‌شد به نحوۀ معیشت، سیستم سیاسی، ارزش­ها و مذهب. مطالعۀ مزبور نشان داد که ارزش‌ها نسبت به دیگر عوامل بیان شده، سهم بیش‌تری در تبیین این تفاوت‌ها به خود اختصاص دادند. همچنین استنباط علّی از یافته‌ها با محدودیت مواجه است. پیشنهاد می‌شود این تحقیق با ابزارهای مبتنی بر مفهوم‌سازی‌های متناسب با بافت فرهنگی دینی جمع‌گرا و با حساسیت‌های فلسفی و مفروضات روان‌سنجی سازگارتری تکرار شود. همچنین با ارائۀ مدل مفهومی واسطه‌ای نقش متغیرهای واسطه‌گر در رابطۀ هیجانات اخلاقی و شادکامی و متغیرهایی همچون سطح تحصیلات، وضعیت اقتصادی و اجتماعی به عنوان متغیرهای تعدیل‌گر در این رابطه آزموده شود.



[1]. conscious emotions

[2]. shame

[3]. guilt

[4]. gilbert

[5]. self

6. moral emotions

[7]. Tangeny & Dearing

[8]. morality

[9]. Haidt

[10]. Fischer

[11]. Lewis

[12]. Wagner & Gramzow

[13]. Tracy & Robins

[14]. internal

[15]. stable

[16]. uncontrollable

[17]. unstable

[18]. controllable

[19]. Fletcher

[20]. Sangmoon, Ryan & Randall s

[21]. Luby

[22]. Orth, Berking & Burkhardt

[23]. Hollenstein

[24]. Fergus, Valentiner, McGrath & Jencius

[25]. Somatization

[26]. Averill, Diefenbach, Stanley, Breckenridge & Lusby

[27]. Treeby & Bruno

[28]. Elison

[29]. Schoenleber & Berenbaum

[30]. Woien, Ernst, Patock. Peckham &Nagoshi

[31]. Fontaine, Luyten, De Boeck & Corveleyn

[32]. Roos, Hodges & Salmivalli

[33]. Cover

[34]. Maddux & Heleno

[35]. Soto

[36]. Griffin

[37]. Mascolo

[38]. Happiness

[39]. Cristjansson

[40]. Seligman

[41]. Argyle

[42]. Diener

[43]. Vanhemert, Poortinga & De vijver

[44]. Mccuoid & Bursik

[45] Walter & Burnaford

[46]. Martin & Crossland

[47].Hills

[48]. Blatt

[49].interdependent concept of self

[50].independent concept of self

[51]. Walter & Burnaford

[52]. dichotomy

[53]. معرفت‌شناسی فمینیستی معتقد است که جهان جدید و مظاهر آن نظیر علم و تکنولوژی و حتی فلسفه مردانه هستند و آنچه در این حوزه‌ها با آن مواجه هستیم، خوانش مردانه از واقعیت است، قانون مردانه است، عرف مردانه است و در این میان زنان فرودست واقع شده‌اند.

[54]. masculine exposition

[55]. immanence

انوشه‌ای، مریم.، پورشهریاری، مه‌سیما و ثنایی ذاکر، باقر(1378). بررسی رابطۀ بین ادراک دختران از الگوهای تربیتی والدینشان با احساس شرم و گناه در آن‌ها، پژوهش‌های مشاوره، دورۀ پاییز، شمارۀ 27،26-7.
جوکار، بهرام (1386). رابطۀ هدف‌گرایی و شادکامی. فصلنامه علمی- پژوهشی روانشناسی دانشگاه تبریز، سال دوم، شماره 5. 41-59.
جوکار، بهرام و رحیمی، مهدی (1386). تأثیر الگوهای ارتباطی خانواده بر شادی در گروهی از دانش‌آموزان دبیرستانی شهر شیراز. مجله روان پزشکی و روان‌شناسی بالینی ایران، سال سیزدهم، شمارۀ 4، 376 -384.
جوکار، بهرام و سپهری، صفورا (1385). رابطۀ شادی و شیوه‌های گزینش. فصلنامۀ مطالعات روان‌شناختی، دورۀ 2، شمارۀ 3 و 4، 125-138.
پورشهریاری، مه سیما (1388). بررسی رابطۀ شرم با ابعاد خشم و مقایسه آن در دانشجویان دانشگاه‌های تهران. فصلنامه مطالعات روان‌شناختی، دورۀ 5، شمارۀ 3، 27-46.
چسلی‌روشن، رسول، عطری‌فرد، مهدیه و نوری‌مقدم، ثنا(1386). بررسی اعتبار و پایایی سومین نسخۀ تجدیدنظرشدۀ عاطفۀ خودآگاهی برای بزرگسالان. دانشور رفتار، 25.
کشاورز، امیر و وفاییان، محبوبه (1386). بررسی عوامل تأثیر گذار بر شادکامی، روان‌شناسی کاربردی، دورۀ دوم، شمارة 5، 51-62.
نراقی، سولماز(1386). سوژه ابژه در زیبا‌شناسی فمنیستی‌، زنان، ش 145، -55.
Argyle, M. (2001). The psychology of happiness. London:Rutledge.
Averill, P. M. , Diefenbach, G. J. , Stanley, M. A. , Breckenridge, J. K. ,Lusby,B. (2002). Assessment of shame and guilt in a psychiatric sample: a comparison of two measures. Personality and Individual Differences, 32, 1365–1376.
Benetti-McQuoid, J. &Bursik, K. (2005). Individual differences in experiences of and responses to guilt and shame: Examining the lenses of gender and gender role. Sex Roles, 53, 133-142.
Elison , J. (2005). Shame and guilt: A hundred years ofapples and oranges. New Ideas in Psychology,23, 5–32.
Fergus, T. A. , Valentiner, D. P. , McGrath, P. B. , &Jencius. S. (2010). Shame- and guilt-proneness: Relationships with anxiety disorder symptoms in a clinical sample. Journal of Anxiety Disorders, 24, 811–815.
Fontaine, J. R. , Luyten, P. , Boeck, P. D. , &Corveleyn, J. (2001). The test of self- conscious affect: internal structure, differential scales and relationships with long- term affects. European Journal of Personality, 15, 449- 463.
Gilbert , P. (2000). The relationship of shame, social anxiety and depression: The role of the evaluation of social rank. Clinical Psychology and Psychotherapy ,7, 174–189.
Haidt, J. (2003). The moral emotions. In R. J. Davidson, K. R. Scherer, & H. H. Goldsmith (Eds. ),Handbook of affective sciences. Oxford: Oxford University Press. (pp. 852-870).
Luby, J. , Belden, A. , Sullivan, J. , Hayen, R,. McCadney, A. , &Spitznagel, E. (2009). Shame and guilt in preschool depression: evidence for elevations in self-conscious emotions in depression as early as age 3. Journal of Child Psychology and Psyciatry, and Allied Desciplines, 50(9),1156-66.
Luyten,P. , Fontaine,R. G. ,&Corveleyn, J. (2002). Does the Test of Self-Conscious Affect (TOSCA) measuremaladaptive aspects of guilt and adaptive aspects of shame?An empirical investigation, Personality and Individual Differences 33 , 1373–1387.
Orth, U. , Berking, M., & Burkhardt, S. (2006). Self-Conscious Emotions and Depression: Rumination Explains Why Shame But Not Guilt is Maladaptive. Personality and Social Psychology Bulletin, 32(12), 1608-1619.
Orth, U. , Robins, R. W., & Soto, C. J. (2010). Tracking the trajectory of shame, guilt, and pride across the life span. Journal of Personality and Social Psychology, 99 (6), 1061-1071.
Roos, S. , Hodges, E. V. E. , &Salmivalli, C. (2013). Do guilt and shame proneness differentially predict prosocial, aggressive, and withdrawn behaviors during early adolescence? Developmental Psychology, Advance online publication. doi:10. 1037/a0033904.
Rubeis, S. D. , Hollenstein, T. (2009). Individual differences in shame and depressive symptoms during early adolescence. Personality and Individual Differences,46 , 477–482.
Sangmoon, K. , Ryan, R. , & Randall S, J. (2011). Shame, guilt, and depressive symptoms: A meta-analytic review. Psychological Bulletin, 137(1), 68-96.
Schoenleber, M. , & Berenbaum, H. (2012). Aversion and proneness to shame in self and informant reported personality disorder symptoms. Personality Disorder: Theory, Research, and Treatment, 3(3), 294-304.
Seligman, M. E. P. (2002). Positive psychology, positiveprevention, and positive therapy. In C. R. Snyder & S. J. Lopez (Eds. ), Handbook of positive psychology. NewYork: Oxford.
Tangney, J. P. , & Dearing, R. l. (2004). Shame & guilt. The Guilford Press: New York, London.
Tangney, J. P. (1996). Conceptual and methodological issues in the assessment of shame and guilt. Behaviour Research and Therapy, 34, 741-754.
Tangney, J. P. , Wagner, P. , Fletcher, C. , & Gramzow, R. (1992). Shamed into anger?: The relation of shame and guilt to anger and self-reported aggression. Journal of Personality and Social Psychology,62 (4),669-675.
Tangney, J. P. , Wagner, P. ,&Gramzow, R. (1992). Proneness to Shame, Proneness to Guilt, and Psychopathology. Journal of Abnormal Psychology,101) 3(, 469-478.
Tracy, J. L., & Robins, R. W. (2006). Appraisal antecedents of shame and guilt: Support for a theoretical model. Personality and Social Psychology Bulletin,32 (‌10 ),1339-1351.
Treeby, M.‌, & Bruno, R. (2012). Shame and guilt proneness: divergent implications for problematic alcohol use and drinking to cope with anxiety and depression symptomatology. Personality and Individual Differences, 53, 613-617.
Vanhemert, D. A. , Poortinga, Y. H. , & Van de vijver, F. J. R. (2007). Emotion andculture:Ameta _ analysis. Cognition and Emotion,21(5),913_943.
Walter, l. J. & Burnaford, M. S. (2006). Developmental changes in adolescents guilt and shame: the role of family climate and gender. North American Journal of Psychology, 8, 321-328.
Woien,S. L. , Ernst, H. A. H. , Patock-Peckham, J. A. , & Nagoshi, C. T. (2003). Validation of the TOSCA to measure shame and guilt. Personality and Individual Differences , 35, 313–326.