Document Type : Research Paper
Authors
1 Tabriz University
2 Payam Noor University Tekab
Abstract
Keywords
مقدمه
«جنس»[1] میتواند با جنبههای زیستی و روانی فرد مرتبط باشد که به صورت اعضای جنسی و ویژگیهای جنسی از آن نام میبرند. ولی «جنسیّت» بر اساس الگوهای تفکّر، احساس، رفتار و فرهنگ شکل میگیرد و گسترش مییابد، واژۀ جنسیّت نسبت به واژۀ جنس گستردهتر و مفهومی کلیتر است، که به خصوصیات روانشناختی و اجتماعی گروههای ایجاد شده در اجتماع و فرهنگ انسانی اشاره دارد (ماتلین[2]، 2000، ارچر و لوید[3]، 2002، وودهیل، ساموئلز[4] 2003، به نقل از ستمیر[5]، 2007). در بحث جنسیّت و نحوۀ شکلگیری آن نظریههای مختلفی وجود دارد که از جمله آنها میتوان به نظریۀ روانکاوی[6]فروید اشاره کرد. مرحلة سوم رشد «روانی – جنسی» فروید، یعنی مرحلة «ادیپی»[7]، از دیدگاه نظریهپردازان رشد جنسیّت و نقش جنسیّتی اهمیت فراوانی دارد، چرا که در این مرحله هویّت جنسی شکل میگیرد. به نظر فروید، به موازات افزایش سن، دختر و پسر نهایتاً این تضاد را از طریق همانندسازی با والد هم جنس خود حل میکنند و برای اینکه شبیه والد هم جنس خود شوند، رفتارها، نگرشها و خصوصیات شخصیتی او را الگو قرار میدهند. به این ترتیب مطابق دیدگاه روانکاوی، فرایند شکلگیری هویّت جنسی و نقش جنسیّتی با کشف تفاوتهای تناسلی بین دو جنس آغاز شده و با همانندسازی کودک با والد هم جنس پایان میپذیرد (اتکینسون[8] و همکاران، ترجمة براهنی و دیگران، 1379:ص 185). مرحلة تناسلی[9] یا نوجوانی، آخرین مرحلة رشد در نظریة فروید است. در این مرحله، نوجوان سعی میکند که عشق به والد جنس مخالف را به دختر یا پسری در بیرون از خانه انتقال دهد و از این طریق در پی استقلالخواهی و دسترسی به هدف خود، از والدین خود دوری کرده و تنها زمانی در آرامش است که از آنها دور باشد. این مرحله در شکلگیری نقش جنسیّتی اهمیت دارد، اما فروید دربارۀ این مهم زیاد اظهار نظر نکرده است (کرین، ترجمة فدایی، 1379). «یادگیری اجتماعی»[10]، نظریۀ دیگری است در بحث نقش جنسیّتی که مبتنی بر یادگیری انسان از طریق مشاهدة انسانهای دیگر است، این نظریه ریشۀ در عقاید اندیشمندان یونان باستان از جمله افلاطون و ارسطو دارد. طبق این نظریه، والدین به رفتارهای جنسیّتی مناسب و نامناسب به شیوة متفاوت پاداش داده یا تنبیه میکنند و در عین حال نخستین سرمشقهای رفتار زنانه و مردانه برای کودکان محسوب میشوند (اتکینسون و همکاران، ترجمة براهنی و دیگران، 1379). «نظریۀ طرحوارة جنسیّتی»[11]نیز در این زمینه بیان میکند که یک ساختارشناختی یا شبکهای از تداعیها، ادراک فرد را در رابطه با رفتارهای جنسیّتی سازمان داده و هدایت میکند. در واقع رفتار فرد به وسیلة انگیزش درونی او برای همنوایی با معیارها و تصورات قالبی فرهنگی مبتنی بر جنسیّت هدایت میشود. فرهنگ و اجتماع به کودکان میآموزد، که تمایز بین رفتار بیرونی مرد و زن در اجتماع در خور اهمیت است (بیابانگرد، 1384). «نظریة زیستشناختی»[12] هم در این زمینه بیان میکند که کروموزومهای زن و مرد (xx) و (xy)، نقطة شروع تفاوتهای جنسیّتی بین دو جنس هستند. تعدادی از عوامل حیاتی اثرگذار بر ترجیح نهایی فرد برای نقش مردانه یا زنانه وجود دارند. فرایندهای تبدیل نوزاد به مردان و زنان بزرگسال و حوادث حیاتی بیولوژیکی هر دوره در فرایند تفاوتهای جنسی تعیینکننده هستند (سیگلمن و شافر[13]، 2003، فلمینگ و لدوگار[14]، 2008).
مردانگی و زنانگی به یک مجموعه از خصوصیات اشاره دارد که اساساً با هر یک از جنسها تداعی میشود و باعث ایجاد تفاوت از جنسی به جنس دیگر میشود. به طور سنّتی، زنانگی و مردانگی به عنوان دو قطب مخالف و حوزههای مناسب یک جنس تلقی میشوند. ولی حضور هر دو صفت در یک جنس جزء دیدگاه جایگزین است و مردانگی و زنانگی را همراه با هم میآورد، که با عنوان «آندروژنی»[15] شناخته میشود (کوک[16]، 2000). در واقع فردی که دارای نگرش و رفتار اجتماعپسند زنانه و مردانه با هم باشد، دو جنسیّتی «آندروژنی» گفته میشود. اساساً واژة آندروژنی یونانی است و از دو بخش «آندرو» یعنی مرد و «ژنی» یعنی زن تشکیل میشود که همان معنای دو جنسیّتی را در خود دارد (گولومبوک[17]، ترجمة شهرآرای، 1384).
«جانک» معتقد است که ترکیبی از مردانگی و زنانگی در درون هر کسی به طور فطری وجود دارد و همین امر اساس شخصیت یکپارچه است. همچنین متخصصان نقش جنسیّتی بر این عقیدهاند که آندروژنی به قبول هر دو صفات مردانه و زنانه توسط یک شخص گفته میشود (کوک، 2000؛ هارتمن و همکاران، 2009؛ شولتز[18] و سیدنی، ترجمة سید محمدی، 1387). برای مثال «بم»[19] (1974) بیان میکند که آندروژنی به معنی داشتن انعطاف در گرفتن رفتارهای مردانه یا زنانه به تناسب موقعیت است. یعنی شخص هم میتواند خشن باشد، هم مشارکتی و هم به نیازهای دیگران حساس باشد. این انعطافپذیری رفتاری، از این امر حکایت دارد که افراد دارای توازن خصوصیات مردانه و زنانه، از امتیاز وسیع روانشناختی بهرهمند هستند. یک شخص آندروژن، از محدودیت استانداردهای مناسب جنسیّتی رها است و به طور نظری قادر است که اولاً از لحاظ روانی خوب رشد کند، دوماً به طور سازگارانه به طیف وسیعی از موقعیتها پاسخ دهد و سرانجام بر فشارهای ناشی از نقش سنّتی جنسیّتی غلبه کند (به نقل از کوک، 2000).
کاگن[20] (1964) و کلبرگ (1966) با توجه به پژوهشهای انجام شده به این نتیجه رسیدند که افرادی با هویّت جنسیّتی وابسته به جنس (غیر آندروژنیها)، انگیزة بیشتری برای حفظ یکپارچگی رفتاریشان با استانداردهای درونی شده با نقش جنسی خود دارند، در مقابل آندروژنیها کسانی هستند که این خصوصیات را ندارند و آزادانه بین رفتارهای مردانگی و زنانگی حرکت و کسب تجربه میکنند (به نقل از بم، 1974).
دربارۀ خصوصیات و رفتارهای افراد آندروژنی و غیر آندروژنی پژوهشهای زیادی انجام شده است. افراد آندروژنی نسبت به اشخاص دیگر در زمینة انعطافپذیری و سلامت روان، مزایای بیشتری کسب میکنند، زیرا افراد آندروژنی دارای آرامش بیشتر و در فعالیتهای مختلف شایستهتر و کارآمدتر عمل میکنند (باکن[21]، 1966 و بم، 1979، به نقل از ستمیر، 2007). همچنین بر اساس پژوهشهای انجام شده مشخص شده است که افراد آندروژنی از انعطافپذیری، محبوبیت اجتماعی و سلامت روان (آلدورا[22]، 2008)، اعتماد به نفس بالا (خدابخشی کولایی، 1381)، سازگاری در زندگی زناشویی (ماریلین[23]، 2008)، و خلّاقیّت (چاد[24]، 2007؛ نورلاندر[25] و همکاران، 2000؛ عباس زاده، 1385 )، بیشتری بهرهمند هستند. همچنین افراد آندروژنی هویّت کاملتری دارند و در ارتباطات اجتماعی و روابط عاشقانه انعطافپذیری بیشتری دارند. کودکان با داشتن حتی یک والد آندروژنی از احساس صمیمیت، حمایت اجتماعی، پیشرفت تحصیلی و رشد «خود ادراکی» بالای بهرهمند هستند (کیمی[26]، 2014).
البته کسانی مانند کلبرگ (2000)، اسپنس و بکنر (1995)، بیلی و زوکر (1995)، برندت و هلر (2001) اظهار داشتهاند که افراد خودشان را سازگار با جنسیّت ادراک شدۀ خود ارزیابی میکنند و اگر این ارزشیابی با هنجارهای اجتماعی یا نقش جنسیّتی آنها سازگار نباشد دچار اضطراب، افسردگی، ناامیدی، عدم آرامش و همچنین طرد شدن از طرف اجتماع میشوند (به نقل از ستمیر، 2007 ). همچنین در نقطۀ مقابل افراد غیر آندروژنی در قالبهای جنسیّتی دارای کمالگرایی بیشتری هستند و همچنین آنها در درون افکار خود، باورهای غیر منطقیتری دارند که این امر در میان دختران نمود بیشتری دارد (عیسیزادگان و همکاران، 1392).
اگر چه تصورات مثبت از آندروژنی توسط بیشتر صاحبنظران مورد قبول است، اما این امر بیشتر یک ایدهآل به نظر میرسد. در برخی از موارد، یکسانی و هم رنگی در ویژگیهای مخصوص جنسیّتی، شاخصی از بهنجاری فردی به حساب میآید و به عنوان ایدهآل و مطلوب از آن نام میبرند (اسپنس و هلمریچ[27]، 1978، به نقل از ستمیر، 2007). حتی در این شرایط، آندروژنی، انحراف از هنجارهای مخصوص جنسیّت است، و به عنوان ناهنجاری و ناسازگاری شناخته میشود که این امر به فرهنگ و موقعیت فرهنگی و اجتماعی هم بستگی دارد (اس. کلس ایلرس[28]، 2008؛ براون و تایلکا[29]، 2011)؛ زیرا فعالیتهای فرهنگی افراد در جوّ فرهنگی خاص میتواند در ساخت طرحوارههای جنسیّتی تأثیر بگذارد. برای مثال خمسه (1386) در تحقیق خود تفاوت در نقشهای جنسیّتی را در دو گروه قومی کرد و فارس بررسی و در بخشی از نتایج بیان کرده است که بین دانشجویان پسر کرد و فارس از لحاظ نقشهای جنسیّتی چهارگانه (زنانگی، مردانگی، دوجنسیّتی و نامتمایز) تفاوت معناداری وجود دارد.
جنبة دیگری از ویژگی شخصیتی که رابطة نزدیکی با سلامت روان و ارتقای کیفیّت زندگی دارد، «تاب آوری»[30] است. مطالعات پیشرفته در زمینة تابآوری بیشتر در میان روانشناسان و روان پزشکان آغاز شده است. کارهای اولیه در زمینة تابآوری بیشتر در ارتباط با فرد بوده است. اما بیشتر تحقیقات اخیر به تابآوری به عنوان یک مشخصه برای کل اجتماع توجه دارد. تابآوری به عنوان میزان توانایی افراد در سازگاری با تغییرات محیطی است که نوعی تجدید دوبارة توانایی در برابر حوادث ناگوار تلقی میشود (هریمان[31]، 1958؛ داروین، [32]1898؛ سیچت و کوهن[33]، 1995 به نقل از اولسن[34] و همکاران، 2003؛ لادر و همکاران، 2000، به نقل از کیانی دهکردی 1383؛ ابولقاسمی و کیامرثی، 1385). همچنین تابآوری را رشد نرمال تحت شرایط سخت تعریف کردهاند (فونجی، استیل، هیگیت، و تاجت، 1994 به نقل از اولسن و همکاران، 2003). تابآوری نوعی مصونسازی در برابر مشکلات روانی اجتماعی است و کارکرد مثبت زندگی را افزایش میدهد (آنتونووسکی، 1979؛ ورنر و اسمیت، 1992، به نقل از بل[35] 2001). در واقع تابآوری نوعی جهتگیری خوشبینانه برای داشتن جهانی با سبک اِسنادی مثبت است (یعنی دستیابی به موفقیتهای پایدار، فراگیر و شخصی و شکستهای موقت، خاص و بیرونی)(ویلیامز[36]، 2008).
بترل[37] (2008) که چگونگی تأثیر شرایط اجتماعی ناسالم و مکان زندگی بر تابآوری را بررسی کرده است، به این نتیجه دست یافت که حمایت اجتماعی بهرغم وجود کاستیها و ناملایمات در سطح گسترده موجب ارتقای سلامت روان میشود. همچنین هاشمی و جوکار (1392) بیان میکنند که دلبستگی در سنین پایینتر به خانواده و در سنین نوجوانی به همسالان میتواند تأثیر مشخصتری در میزان تابآوری داشته باشد.
تابآوری تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار میگیرد از جمله عواملی مانند سن و جنس و قومیت در میزان تابآوری تأثیر دارند. اس. کلس ایلرس (2008)، تأثیرات بالقوۀ فرهنگی مانند هویّت قومی و هویّت جنسی را در گروههای نژادی مختلف بررسی کرده است؛ نتیجۀ پژوهش او نشان داد که داشتن هویّت قومی سفیدپوست و هویّت جنسیّتی آندروژنی بیشترین تأثیر را در تابآوری دارد. همچنین گیل اسپ[38] و همکاران (2007)، ارتباط تابآوری با عوامل مختلفی از جمله ادراک شایستگی، همکاری، کنترل، خودکارآمدی، امیدواری، سازگاری، سن، تجارب، آموزش و یادگیری را بررسی کردند که ممکن است به رشد تابآوری کمک کنند. نتایج نشان داد که پنج مورد از متغیرها (امیدواری، خودکارآمدی، سازگاری، کنترل و شایستگی) با تابآوری ارتباط معناداری دارد. لفروم بیز[39] (2006)، نیز عوامل پیشبینیکنندۀ تابآوری مانند محبت مادرانه، حمایت اجتماعی و فرهنگ را در افراد در معرض خطر بالا، بررسی و مطالعه کرده است. نتایج پژوهش او نشان داد که ارتباط معناداری بین محل زندگی و تابآوری وجود دارد. همچنین تکالیف مدرسه، خود-کارایی و انجامدادن فعالیتهای مهم میتواند در تابآوری دانشآموزان تأثیر داشته باشند (جونز و لافلینیر[40]، 2014).
کانینگهام و سونسون[41] (2010) با بررسی 206 دانشآموز آمریکایی، آفریقایی تبار، دریافتند که آنهایی که تابآوری بالاتری دارند، از عزّت نفس بالاتر، وابستگی خانوادگی قویتر و حمایت اجتماعی و «نظارت والدین»[42] زیادتری بهرهمند بودهاند.
کشتکاران (1388) نیز در پژوهش خود به تأثیر الگوهای ارتباطی خانواده بر میزان تابآوری دانشجویان اشاره کرده است.
کشاورزی و یوسفی (1391) دریافتند هوش عاطفی و هوش معنوی میتوانند به طور کلی ابعاد تابآوری را پیشبینی کنند.
از طرف دیگر ابوالقاسمی (1390) در نتیجۀ پژوهش خود بیان میکند که افراد دارای تابآوری بالاتر، استرس کمتری را تجربه خواهند کرد و میزان رضایت از زندگی آنها بالاتر خواهد بود.
با توجه به تأثیر ویژگیهای فرهنگی بر ویژگیهای شخصیتی، میتوان بیان کرد که تفاوتهای فرهنگی میتواند برخی از ویژگیهای شخصیتی را تغییر دهد، لذا با عنایت به مباحث طرح شده، هدف کلی در این پژوهش بررسی جنس، نقش جنسیّتی و میزان تابآوری و تعامل متغیرهای مذکور در میان دانشآموزان شهرستان سقز است و بررسی اینکه آیا تعامل جنس و جنسیّت میتواند در میزان تابآوری نقشی داشته باشد. در راستای اهداف فوق، فرضیههای زیر بررسی شد:
روش
نوع روش این پژوهش علی مقایسهای یا پسرویدادی بود که در آن پژوهشگر بهدنبال کشف و بررسی روابط بین عوامل و شرایط خاص یا نوع رفتاری که قبلاً وجود داشته یا رخ داده، از طریق مطالعة نتایج حاصل از آنها، است. در این روش اطلاعات لازم برای بررسی علل وقوع یک حادثه هنگامی جمعآوری میشود که آن حادثه رخ داده است و بنابراین، پژوهشگر هیچگونه دخالتی در بروز آن حادثه نداشته است (نادری و سیف نراقی، 1377).
جامعۀ آماری تحقیق شامل کلیۀ دانشآموزان دبیرستانهای دولتی شهرستان سقز در سال تحصیلی 89-88 بود که جمعاً 4075 (1820 دختر و 2255 پسر)بودند. دامنۀ سنی نمونه در این پژوهش از 14 تا 16 سال بود. پراکندگی سنی آزمودنیها از 14 تا 16 سال به دلیل افت برخی از آنها در سالهای راهنمایی است.
از میان جامعۀ آماری تعداد 200 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند (100 دختر و 100 پسر). انتخاب 200 نفر نمونه به این دلیل است که چون پراکندگی افراد در زمینة نقشهای جنسیّتی تا حدودی زیاد است و پرسشنامة نقش جنسیّتی افراد را در زیر گروههای (آندروژنی، زنانگی، مردانگی و نیمه مردانه و نیمه زنانه) قرار میدهد. بنابراین، برای دستیابی به نتیجهای قابل قبول تعداد نمونه 200 نفر انتخاب شدند.
شایان ذکر است که انتخاب نمونه به روش نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای انجام شده است. به این صورت که از میان دبیرستانهای شهرستان، یک سوم به صورت تصادفی انتخاب شدند و سپس در دبیرستانهای منتخب چند کلاس به صورت تصادفی انتخاب شده و تعداد متناسب از دانشآموزان انتخاب شدند.
در این پژوهش از دو پرسشنامۀ«نقش جنسیّتی بم[43]»و «مقیاس تابآوری»[44] استفاده شد:
پرسشنامۀ نقش جنسیّتی بم : این پرسشنامه را بم[45] در سال 1974 ساخته است. نسخة نهایی این پرسشنامه که استفاده شده است، شامل سه دسته واژة بیستتایی است. یک گروه بیست واژهای ویژگیهای مردانه، یک گروه بیست واژهای ویژگیهای زنانه و یک گروه بیست واژهای ویژگیهای خنثی از نظر جنسیّتی، مجموعاً 60 واژه، سؤالات این آزمون را تشکیل میدهند. آزمودنی بایستی هر یک از مادهها را خوانده و آن را دربارۀ خود بر اساس یک مقیاس هفت درجهای (لیکرت) به شرح زیر نمرهگذاری کند. (1ـ هرگز یا تقریباً هرگز درست نیست، 2ـ معمولاً درست نیست، 3ـ بعضی اوقات، اما نه همیشه درست است، 4ـ گاهگاهی درست است، 5ـ اغلب اوقات درست است، 6ـ معمولاً درست است، 7ـ همیشه یا تقریباً همیشه درست است).
افرادی که در این پرسشنامه از مقیاس مردانگی نمرة بالا و از مقیاس زنانگی نمرة پایین میگیرند، دارای نقش جنسیّتی مردانه محسوب میشوند. افرادی که از مقیاس مردانه نمرة پایین و از مقیاس زنانه نمرة بالا میگیرند، دارای نقش جنسیّتی زنانه به حساب میآیند. همچنین کسانی که از هر دو مقیاس مردانه و زنانه نمرة بالا میگیرند، به عنوان دو جنسیّتی یا آندروژنی طبقهبندی میشوند. شایان ذکر است که در اثر اجرای این تست افراد به پنج دسته تقسیم میشوند که شامل (کاملاً مردانه، نزدیک مردانه، آندروژن، نزدیک زنانه، کاملاً زنانه) هستند. در این پژوهش بیشتر به گروه آندروژنی به عنوان متغیر اصلی توجه شد، اما برای دستیابی به نتایج بهتر گروههای دیگر نیز با عنوان مردانگی و زنانگی (غیر آندروژنی) وارد فرایند تجزیه و تحلیل شدند. بم، میزان پایایی را با استفاده از روش بازآزمایی برای مقیاس مردانه (90/0)، برای مقیاس زنانه (90/0)، برای مقیاس آندروژنی (93/0) گزارش کرده است؛ در این پژوهش میزان پایایی بر اساس آلفای کرونباخ محاسبه شد و در نهایت مقیاس زنانه 74/0، مقیاس مردانه، 77/0 و مقیاس آندروژنی (76/0) بهدست آمد.
مقیاس تابآوری: این مقیاس را کونور و دیویدسو [46] (2003) با مرور منابع پژوهشی (1991ـ 1979) در حوزة تابآوری تهیه کردند. تهیهکنندگان بر این عقیده هستند که این مقیاس به خوبی قادر به تفکیک افراد تابآور از غیر تابآور در گروههای بالینی و غیربالینی بوده و میتواند در موقعیتهای پژوهشی و بالینی استفاده شود.
این مقیاس 25 گویه دارد که به صورت طیف لیکرت پنج درجهای بین صفر (کاملاً نادرست) و چهار (همیشه درست)، نمرهگذاری میشود. بالاترین نمره 100 و پایینترین نمره صفر است. محمدی(1384)روایی این مقیاس را به دو شیوۀ همسانی درونی و تحلیل عاملی بررسی کرده است. همچنین میزان پایایی در پژوهش مذکور (89/0) بیان شده است. در این پژوهش نیز از طریق آلفای کرونباخ پایایی (84/0) بهدست آمده است.
یافتهها
برای بررسی فرضیههای پژوهش میزان تابآوری دانشآموزان دختر و پسر بر اساس نقش جنسیّتی، با توجه به اینکه دو عامل جنس در دو سطح و نقش جنسیّتی هم با دو سطح وجود داشت و در حقیقت علاوه بر اثر هر کدام از عاملها، اثر تعاملی آنها بر متغیر وابسته یعنی میزان تابآوری مد نظر بود، از روش آماری «تحلیل واریانس دو طرفه بین آزمودنیها» استفاده شد. دادههای جداول (1 و 2) در نتیجه اجرای این روش آماری بهدست آمده است.
جدول 1: توصیف آماری گروههای مختلف دانشآموزان از لحاظ تابآوری
جنس |
نقش جنسیّتی |
میانگین |
انحراف استاندارد |
تعداد نمونه |
دانشآموزان دختر |
غیر آندروژن |
96/66 |
45/10 |
71 |
|
آندروژن |
59/79 |
16/12 |
29 |
|
کل |
62/70 |
34/12 |
100 |
دانشآموزان پسر |
غیر آندروژن |
28/69 |
22/12 |
87 |
|
آندروژن |
07/83 |
69/9 |
13 |
|
کل |
07/71 |
78/12 |
100 |
کل |
غیر آندروژن |
23/68 |
48/11 |
158 |
|
آندروژن |
67/80 |
52/11 |
42 |
|
کل |
85/70 |
53/12 |
200 |
جدول2: نتیجه تحلیل واریانس دو طرفه
منبع تغییرات |
مجموع مجذورات |
درجۀ آزادی |
میانگین مجذورات |
میزان F |
سطح معناداری |
جنس |
324/246 |
1 |
324/246 |
870/1 |
173/0 |
نقش جنسیّتی |
257/5099 |
1 |
257/5099 |
714/38 |
01/0 |
جنس و نقش جنسیّتی |
038/10 |
1 |
038/10 |
076/0 |
783/0 |
خطا |
210/25816 |
196 |
715/131 |
|
|
کل |
1035067 |
200 |
|
|
طبق دادههای جداول (1 و 2) نتایج آزمونF (870/1F= و173/0 >p) بهدست آمده برای عامل اصلی جنس معنادار نبوده، بنابراین، فرضیۀ اول رد میشود مبنی بر اینکه میزان تابآوری بر اساس جنس متفاوت است.
همچنین F (38/ 714 F= و 01/0>p)بهدست آمده برای عامل نقش جنسیّتی معنادار است؛ بنابراین، فرضیۀ دوم پژوهش تأیید میشود مبنی بر اینکه میزان تاب-آوری بر اساس نقش جنسیّتی متفاوت است.
با توجه به دادههای ارائه شده در جدول2، نتایج حاکی از آن است که F (783/0 F= و 783/0 >p) بهدست آمده مربوط به تعامل جنس و نقش جنسیّتی معنادار نیست. بنابراین، فرضیۀ سوم پژوهش رد میشود مبنی بر اینکه میزان تابآوری دانشآموزان دختر و پسر بر اساس نقش جنسیّتی متفاوت است. در نتیجه میزان تابآوری دانشآموزان دختر و پسر با توجه به نقش جنسیّتی آنها متفاوت نیست. در ضمن، ضریب تعیین (174/0 ) نشان میدهد که تقریباً 17% پراکندگی واریانس تابآوری به وسیلۀ متغیرهای جنس و نقش جنسیّتی تبیینپذیر است.
بحث و نتیجهگیری
نقش جنسیّتی با داشتن مقولههای مختلف (آندروژنی، مردانگی، نیمه مردانگی، زنانگی و نیمه زنانگی) در محیطها و بافتهای مختلف جای تحقیق و تفحص بیشتری دارد. متغیرهایی که در این پژوهش بررسی شدند، متغیرهایی هستند که به شدت تحت تأثیر عناصر فرهنگی و اجتماعی بودند که ممکن است در هر جامعهای نتایج منحصر به فردی در رابطه با این خصوصیت روانشناختی بهدست آید (زرگر شیرازی، 1388). همچنان که براون و تایلکا(2011) در پژوهش خود دریافتند که تابآوری و میزان آن میتواند به وسیلۀ «جامعهپذیری نژادی»[47] تقویت شود که بخش اعظم آن در خانواده شکل میگیرد. جامعهپذیری نژادی میتواند برای شکلگیری «هویّت قوی» نیز مؤثر باشد. امروزه نقش فرهنگ و تأثیر آن در ویژگیهای روانشناسی، در قالب «روانشناسی فرهنگی»[48] مطالعه میشود؛ در واقع روانشناسی فرهنگی بر این باور است که محتوای یک فرهنگ، تأثیر پایدار بر رفتار، احساسات و اندیشهها میگذارد و فرهنگ را متغیری میداند که همۀ کسانی که به آن فرهنگ تعلق دارند، آن را یکسان تجربه نمیکنند. در عین حال با وجود تفاوتهای فرهنگی در ویژگیهای شخصیتی، برخی ویژگیهای عمومی و مشترک فرهنگی به دلیل ساختارهای ادراکی، شناختی و عاطفی مشترک انسانی وجود دارد. به عبارت دیگر هویّت جنسیّتی، مانند همۀ هویّتها، صورت تجسمیافته فعالیتهای فرهنگی به شمار میآید(خمسه، 1386). بنابراین، به عنوان یک محدودیت باید ذکر کرد که به صورت کلی در تحلیل نتایج پژوهشی که نقش جنسیّتی را بررسی کردهاند باید تأمل شود و محافظهکارانه عمل کرد.
نتایج بررسی فرضیۀ اول نشان داد که میان پسران و دختران از لحاظ تابآوری تفاوتی وجود ندارد، به عبارت دیگر با توجه به دادههای این پژوهش، جنسیّت و تابآوری رابطهای با هم ندارند. پژوهشهای همسو در این زمینه شامل فریدین، (2005)؛ ماریلین، (2008)؛ لفروم بیز، (2006)؛ نورلاندر و همکاران، (2000)؛ کشاورزی و یوسفی (1391)؛ هنلی[49]، (2010) و هارتمن[50] و همکاران (2009) هستند. برای نمونه هنلی (2010) بین سطح تابآوری دختران و پسران تفاوت معناداری پیدا نکرد؛ اما عنوان کرد که دختران و پسران از راهبردهای متفاوتی برای تابآوری خود استفاده میکنند. در پژوهش حاضر با توجه به اینکه گروه نمونه متشکل از دانشآموزان دبیرستانی بود، به نظر میرسد افزایش سن و تجربیات فرد، با سطح تابآوری افراد رابطۀ مثبت و مستقیمی داشته باشد که این امر موجب کاهش تفاوتهای جنسی بین دو گروه دختران و پسران شده است.
بررسی فرضیۀ دوم نشان داد که فرضیۀ پژوهش مبنی بر تفاوت در میزان تآبآوری بر اساس نقش جنسیّتی تأیید میشود. نتایج بهدست آمده در این پژوهش با تحقیقات دیگری مانند اس. کلس ایلرس، (2008)؛ آلدورا، (2008)؛ ماریلین، (2008)؛ ابولقاسمی و کیامرثی، (1385)؛ رحیمیان بوگر و اصغر نژاد فرید، (1387) همسویی دارد. در واقع آندروژن بودن، بدون توجه به جنسیّت بر تابآوری مؤثر است و دختران و پسران آندروژنی، تابآوری بیشتر دارند و از انعطافپذیری و سازگاری بیشتری بهرهمند هستند. در واقع میتوان بیان کرد که آندروژنی و تابآوری دو تا خصوصیت مثبت هستند که میتوانند همدیگر را پیشبینی کنند یعنی با احتمال زیاد میتوان گفت افراد آندروژنی نسبت به سایر گروهها (مردانگی، زنانگی) از سازگاری و سلامت روان و تابآوری بیشتری بهرهمند هستند و با موفقیّت بیشتری میتوانند موانع خطررا از سر راه خود بردارند؛ کارکرد و عملکرد بهتری داشته باشند و از سلامت عمومی بیشتری بهرهمند باشند. در واقع صرفنظر از این که فرد دختر باشد یا پسر، یعنی بدون توجه به جنس، فقط با داشتن خصوصیتی چون آندروژنی میتواند در شرایط سخت و دشوار مقاومت نشان دهد و در نهایت سلامت روان مثبتی را داشته باشد. همچنین افراد آندروژنی نسبت به تواناییهای خود اعتماد بیشتری دارند و قدرت قضاوت سالمتری دارند(آلدورا، 2008). با توجه به ویژگیهای افراد تابآور که شامل امید و میل بر غلبه کردن بر مشکلات، کسب حمایت اجتماعی، معنییابی و هدف گزینی و راهبرهای مشکلگشایی، اجتناب از پاسخ هیجانی به محرکها، شایستگی محیط سازمان یافته، توانایی هوشی و کلامی (محمدی، 1384) است، میتوان بیان کرد که نوعی همپوشانی بین ویژگیهای افراد آندروژن و تابآور وجود دارد که رابطه این دو متغیر را توجیه میکند. زیرا یک شخص آندروژن، از محدودیت استانداردهای مناسب جنسیّتی رها است و به طور نظری قادر است که اولاً از لحاظ روانی خوب رشد کند، دوماً به طور سازگارانه به طیف وسیعی از موقعیتها پاسخ مناسب دهد و سرانجام بر فشارهای ناشی از نقشهای سنّتی جنسیّتی غلبه کند. قبول سریع این مفهوم و سبک رفتاری وابسته به آن، اهمیت فراوانی دارد(کوک، 1985). برای مثال هر فردی چه زن و چه مرد، در رفتار خود میتواند نسبت به کودکان مهربان و با محبت باشد، و در عین حال در میدان ورزشی رقیبی سرسخت برای حریف مقابل خود، یا از نظر شغلی فردی موفق یا آشپز خوبی باشد. بسیاری از مردم عملاً دو جنسیّتی هستند، به این معنا که هم خصلتهای روانی مردانه و هم صفات روانی زنانه را دارند. با این همه، تشخیص این نکته حائز اهمیت است که ویژگیهای مربوط به جنس همچون بیانگری، مهرورزی، کارایی یا پرخاشگری نه تنها در مردان و زنان متفاوت است، بلکه افراد نیز در موقعیتها، وضعیتها و تکالیف مختلف این ویژگیها را به میزان متفاوتی از خود بروز میدهند (اسپنس[51]، 1985، به نقل از عباسزاده، 1385). همچنان که بم اظهار کرده است «افراد آندروژنی میتوانند به خواستهها و تمایلاتشان تحت شرایط جدید جامة عمل بپوشانند، ولی در مقابل این گروه افرادی که فقط مردانه یا زنانه هستند از این نظر محدودیت دارند و فقط میتوانند با توجه به الگوی نقش جنسیّتی خود واکنش نشان دهند. بم همچنین اظهار داشت که افراد آندروژنی به مزایایی بالاتر از نقش جنسی خود دست مییابند و این افراد به طور بالقوه در انجام دادن فعالیتها و تکالیف آرامش و شایستگی بیشتری از خود نشان میدهند و علاوه بر این از نظر رفتاری انعطافپذیرتر و از نظر روانی سالمتر هستند» (بم به نقل از ستمیر، 2007، ص 9).
نتایج جدول 2 نشان داد که نقش جنسیّتی در تعامل با جنس بر تابآوری تأثیر ندارد و تفاوتی در میزان تابآوری ایجاد نمیکند. این نتیجه با توجه به تأثیر اندک جنس در تابآوری میتواند توجیه شود. در واقع آندروژن بودن افراد بدون توجه به جنس آنها پیشبینی کنندۀ میزان تابآوری دانشآموزان است. البته شایان ذکر است که امروزه تنها روی عوامل فردی یا اجتماعی به تنهایی یا داشتن خصوصیتی ویژه، برای رسیدن به کامیابی تأکید نمیکنند و عوامل درونی و بیرونی را در ارتباط متقابل با هم در نظر میگیرند. یعنی با داشتن خصوصیتهای شخصیتی مثل آندروژن و داشتن عوامل حمایتی در سطح فردی و اجتماعی و فرهنگی و باور داشتن به خود برای دست یافتن به موفقیت و فائق آمدن بر چالشها و سختیها، میتوان انتظار فردی سالم در کنار خانوادهای سالم در جامعهای سالم را داشت.
این امر نشان دهندة قالبهای سنّتی جنسیّتی است که خارج شدن از آنها مساوی است با شکستن هنجارهای پذیرفته شده از طرف چندین نسل، که ریشههای فرهنگی درونی شده را میتوان در این میان به وضوح دید. در واقع تفاوتهای فرهنگی و جغرافیایی میتواند علت احتمالی نتایج متفاوت باشد، چون هر کدام از این پژوهشها در بافتی خاص و فرهنگی متفاوت انجام شده است. بنابراین، دستیابی به نتایج غیرمشابه دور از انتظار نیست. در برخی از جوامع فرهنگ سنّتی هنوز پا برجاست و افراد آن خاسته و ناخواسته از آن تبعیت میکنند، اما در برخی دیگر تحول و تغییر در جریان است و به سوی شکستن قالبهای جنسیّتی در حرکت هستند (اگان و پرری، 2001، به نقل از ستمیر، 2007 ).
شایان ذکر است علاوه بر محدودیت ذکر شده در بالا مبنی بر محافظهکاری در تعمیم نتایج این پژوهش به علت تأثیر عوامل فرهنگی، محدودیتهای دیگری نیز وجود داشته است از جمله اینکه اندازة نمونه در این پژوهش 200 نفر دانشآموز دختر و پسر بود، که از این میان تعداد دختران و پسران آندروژنی در هر دو گروه به نسبت زنانگی و مردانگی کمتر بودند (158 در مقابل 42) و همین امر ممکن است بر معناداری یافتهها تأثیر بگذارد. همچنین با توجه به اینکه پژوهش در شهر سقز انجام شده است، ممکن است نتایج با توجه به بافت فرهنگی آن شهر متأثر شده باشد که لازم است در تعمیم یافتهها و تفسیر آنها ملاحظههای لازم انجام شود. پیشنهادهای زیر برای اجرای پژوهشهای کاملتر ارائه میشود:
اجرای پژوهشهای گسترده در زمینة تأثیر گرایش و سوگیری جنسی بر تابآوری و نیز انجامدادن تحقیقاتی مشابه در میان دانشآموزان مناطق مختلف در داخل ایران و مقایسة تفاوتهایشان با توجه به مباحث مطرح شده در روانشناسی فرهنگی میتواند دیدگاهی جامع راجع به مسائل مطرح شده فراهم آورد.
در راستای نتایج این پژوهش میتوان پیشنهادهای کاربردی زیر را ارائه کرد:
1-آگاهی بخشی به خانوادهها در جهت آشنایی با نقشهای جنسیّتی و مزایای آندروژنی در ابعاد مختلف زندگی از جمله تابآوری. این امر موجب میشود در برخورد با فرزندانشان از قالبهای سنّتی جنسیّتی خارج شده و تربیت انعطافپذیری را نسبت به دختران و پسران خود اعمال کنند و به این ترتیب به سازگاری بیشتر و سلامت روانشان کمک کنند. 2-کمک به مشاوران و عوامل مدرسه و سیستمهای تربیتی برای مراجعه به دادههای گردآوری شده در این تحقیق و تحقیقات مشابه؛ تا بدین وسیله بتوانند به تقویت مؤلّفههایی مانند سازگاری، تابآوری، انعطافپذیری همت گمارند که در سلامت روان نقش بازی میکنند. 3-توجه به عوامل مثبت و قابل پرورش در درون افراد از جمله تابآوری و جلوگیری از عوامل منفی مثل تفکّر قالبی در زمینة جنسیّت در دو سطح بالینی و تجربی توسط ارگانهای مختلف تربیتی و آموزشی.
[1]. sex
[2]. Matlin
[3]. Archer & Lloyd
[4]. Woodhill & Samuels
[5]. Setmire
[6]. psychoanalytic theory
[7]. oedipus
[8]. Atkinson
[9]. Phalli'
[10]. social learning
[11]. gender schema theory
[12]. biological theory
[13]. Sigelman & Shaffer
[14]. Fleming & Ledogar
[15]. Androgyny
[16]. Cook
[17]. Golombok
[18]. Shultz
[19]. Bem
[20]. Kagan
[21]. Bakan
[22]. Aldora
[23]. Marilyn
[24]. Chad
[25]. Norlander
[26]. Kimhi
[27]. Spence & Helmreich
[28]. S. Clauss – Ehlers
[29]. Brown & Tylka
[30]. Resilience
[31]. Harriman
[32]. Darwin
[33]. Cicchett & Cohen
[34]. Olsson
[35]. Bell
[36]. Williams
[37]. Bottrel
[38]. Gillespie
[39]. Lafromboise
[40]. Jones & Lafreniere
[41]. Cunningham & Swanson
[42]. parental monitoring
[43]. ذem Sex. Role Inventory(BSRI)
[44]. Konnor. Davidson Resilience Scale(KD. RIS)
[45]. Sandra Lipsitz Bem
[46]. Konnor & Davidson
[47]. racial socialization
[48]. cultural psychology
[49]. Henley
[50]. Hartman
[51]. Spence