نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشگاه الزهرا(س)
2 دانشگاه الزهرا
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The aim of this study was to compare mother’s perfectionism levels and parental bonding in obsessive - compulsive disorder and healthy adults. A sample of 36 obsessive - compulsive disorder adults and 36 students from Tehran University with their mothers were selected by convenience sampling Method. The research design was descriptive and causal-comparative method. In order to collect data, the Maudsley Obsessive-Scale Screening, GHQ, Heal’s Perfectionism and Parental Bonding Questionnaire were used. The data were analyzed by correlation method and t-test. The findings showed that mother’s positive negative perfectionism scores were significantly different between two groups. Also, the perception of mother’s overprotection were more in adults with obsessive – compulsive disorders than healthy adults’ mothers. There was no significant between two groups of mothers in subscales of parental bonding. These findings also support the conclusion that perception of mother’s overprotection alone was a predictor of obsessive - compulsive disorder.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
بر اساس دیدگاههای نظری و بررسی محققان متعدد(فراست ودیبارتولو[1]، 2002) کمالگرایی[2] موضوعی مشترک در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری(OCD)[3] محسوب میشود. جالب توجه است که آن بعدی ازکمالگرایی بااختلال وسواسی- اجباری رابطه دارد که بعدی منفی درشخصیت محسوب شده و کنش آن اجتناب از اشتباهات و شکست در زندگی است(تولین، وود و آبراموویتز[4]، 2003). پژوهشها کمالگرایی را ویژگی چند وجهی دانسته و بر بعد سالم آن نیز تأکید دارند(استبر و اتو[5]، 2006). بعد سالم آن شامل انتظار معیارهای بالا برای عملکرد و اولویت قائل شدن برای نظم در زندگی است (رایس و پنس[6]، 2006). زمانی که انتظارات منطقی فرد دارای بعد کمالگرایی مثبت برآورده نمیشود، با مدیریت صحیح هیجانات خویش همراه باعزّت نفس مثبت با این موضوع مقابله میکند. حضور بعد کمالگرایی منفی باعث میشود، فرد بدون منطق معیارهای بالایی برای خودش وضع کند و شکست در مقابل این معیارها به پریشانی روانشناختی در او منجر خواهد شد. افراد دارای بعد ناسالم کمالگرایی برای بیعیب بودن و به حداقل رساندن اشتباهات تلاش فراوانی میکنند. این بعد کمالگرایی با گرایش در جهت خود انتقادی مشخص میشود(لی [7]، 2007). بهعقیدۀ محققان در اختلال وسواسی- اجباری بعد ناسالم کمالگرایی ظاهر میشود(اشبی و پک برونر[8]، 2005). بنابراین، کمالگرایی در سببشناسی اختلال وسواسی اجباری، مهم دانسته شده است. کمالگرایی به عنوان عاملی کلی، در پیدایش بسیاری از اشکال آسیب روانی دخیل دانسته شده است(آیدین[9] و همکاران، 2012). کمالگرایی نقشی ماندگار در اختلال وسواسی – اجباری بازی میکند، یافتههای بالینی فراوانی حکایت از ارتباط کمالگرایی با OCD دارد(ایکتانی[10] و همکاران، 2002). مطالعات متعددی گزارش دادهاند که کمالگرایی به طور معناداری با وارسی، شستشو و احتکار وسواسی ارتباط دارد(فراست و شوز[11]، 1993؛ آیدین و همکاران، 2012).
اختلال وسواسی- اجباری در چهارمین راهنمای تشخیصی و آماری بیماریهای روانی[12](تجدید نظرشده) به عنوان یک اختلال اضطرابی معرفی شده است. اختلالات اضطرابی[13] از شایعترین انواع مشکلات سلامت روان هستند(گلاس[14]، 2012). آن گونه که تخمین زده شده است از هر ده نفر، یک نفر در طی زندگی خود از یکی از انواع اختلالات اضطرابی رنج میبرد. اختلالات اضطرابی بسیاری از جنبههای زندگی فرد از قبیل رفتار، افکار، هیجان و سلامت فیزیکی را تحت تأثیر قرار میدهند. به نظر میرسد سن و قومیت نیز تأثیر کمی در میزان شیوع این اختلال دارد(کمپبل[15]، 2011).
اختلال وسواسی- اجباری یک اختلال مزمن روانپزشکی است که مشخصۀ آن افکار وسواسی[16] و اعمال اجباری[17] ماندگار و پریشان کننده است(گلاس، 2012). بیماران مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری افکار پایدار، مزاحم و نامناسب (وسواسها) را تجربه میکنند و مصرانه تمایل دارند، اعمالی را در جهت خنثیسازی ترس از خطر و تهدید انجام دهند(اجبارها). موضوعات رایج در اختلال وسواسی- اجباری شامل نگرانی دربارۀ آلودگی، خشونت، افکار و آیینهای مذهبی، مسئولیت بیش از حد، ترس وافر از خطر، احتکار و تقارن است(آیدین و همکاران، 2012).
اختلال وسواسی- اجباری یکی از مشکلات جدی سلامت روان است و سالانه هزینههای اقتصادی و اجتماعی هنگفتی را بر جامعه تحمیل میکند(بارلو[18]، 2002)؛ سازمان بهداشت جهانی[19]WHO)) این اختلال را به عنوان دهمین وضعیت ناتوانکنندۀ پزشکی(شامل بیماریهای جسمی و روانی) در نظر گرفته است(کمپبل، 2011). مشکلات همراه با اختلال وسواسی-اجباری و علائم ناتوانکنندۀ آن کارکرد میان فردی، شغلی و زندگی فرد را مختل میکند(کلارک[20]، 2004؛ محمدی، فتی و یزدان دوست، 1387). ابتلا به سایر اختلالات روانی از قبیل افسردگی عمده[21] حدود 67% و جمعیت هراسی[22] حدود 25% نیز در میان بیماران دچار اختلال وسواسی- اجباری شایع است (سادوک و سادوک[23]، 2007). جالب توجه است که بیش از 90% افراد جامعه علائم وسواسها و اجبارها را با همان کیفیّت و شکل افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری تجربه میکنند(راچمن و دسیلوا[24]، 1978، پوردون[25] و کلارک، 1993؛ محمدی، فتی و یزدان دوست، 1387).
علاوه بر ارتباط موجود مابین OCD و کمالگرایی، احتمال ارتباط میان کمالگرایی در والدین و اختلال وسواسی- اجباری در فرزندان نیز وجود دارد. پژوهشهای متعدد تأکید بر سوابق خانوادگی و رشدی در بروز اختلال وسواسی- اجباری دارند. بهعقیدۀ آنها مشکلات ارتباطی نقش تعیین کنندهای در بروز اختلال مذکور دارد. به نظر محققان، کمالگرایی منفی به مشکلات ارتباطی و ناسازگاری اجتماعی در والدین منجر شده و در پیوندهای عاطفی والدین-فرزندان اختلال ایجاد میکند (تولین، وودز و آبراموویتز، 2003). والدین کمالگرا از همان آغازین روزهای تولد فرزندشان را آماده میکنند تا از سایرین برتر باشد. مسلماً چنین محیطی بر پیوند عاطفی میان والد و فرزند نیز تأثیر خواهد گذاشت. در چنین شرایطی فرزندان نیز ادراک ویژهای از رفتار والدینشان خواهند داشت. آنها به زودی درک خواهند کرد که والدینشان بسیار سختگیر و نسبت به عملکرد فرزندشان منتقد هستند. اشبی و پک برونر(2005)اظهار میکنند والدین کمالگرا از عشق ورزیدن و تأیید کودکان خود دوری میکنند و بدین شیوه آنها را تنبیه میکنند. واکنش آنها به شکستها و اشتباهات فرزندانشان اضطراب و ناامیدی است. فرزندان این افراد نیز به اشتباهات خود با ناامیدی، اضطراب و ترس پاسخ میدهند، زیرا اشتباه چیزی است که میبایست از آن دوری جویند (اشبی و پک برونر، 2005). بسیاری از پژوهشگران که والدین بیماران وسواسی- اجباری را بررسی کردهاند، آنها را به صورت افرادی کمالگرا، بیش محافظت کننده، متوقع و انتقادی توصیف کردهاند (محمودعلیلو، 1385). محمودعلیلو (1385) در پژوهشی اظهار کرد، که وجود نگرشهای کمالگرایانه در افراد و صفات شخصیتی وسواسی- اجباری ممکن است تا اندازۀ زیادی متأثر از تربیت والدینی باشد که خود صفات کمالگرایانهای دارند. دیدگاههای گوناگون رابطۀ میان شیوههای فرزندپروری کمالگرا و اختلال وسواسی- اجباری را تبیین کردهاند، شاید تازهترین تبیین در این باره را بتوان در چهارچوب رویکردشناختی یافت. در این دیدگاه، ویژگیهای کمالگرایانه زمینه ساز شکلگیری فرضیهها و باورهای ناکارآمدی میشود، که این باورهای ناکارآمد به بروز احساس گناه و مسئولیت بیش از اندازه در فرد منجر میشود(نظیری، بیرشک و محمدیان، 1378).
رایس و پنس (2005) اظهار کردهاند که شیوههای فرزندپروری کمالگرا و ویژگیهای کمالگرایانه پدران و مادران عاملی زمینهساز در بروز اختلال وسواسی- اجباری است. بدین ترتیب ارتباط تنگاتنگی میان کمالگرایی والدین و اختلال وسواسی- اجباری در فرزندان آنها مشاهده میشود. برخی مطالعات نیز رابطۀ پیوند والدینی و بروز اختلال وسواسی- اجباری در فرزندان را بررسی کردهاند(به عنوان مثال پارکر و کاوادوا[26]، 1994، کیمیدیس[27]، 1992و زاپف، جرینر و کارول[28]، 2008؛ زاهدیان، محمدی و سامانی، 1390) ولیکن به نظر میرسد وسعت مطالعات انجام شده کمتر از آن است که به تمامی سؤالات مطرح شده در این زمینه پاسخ گوید. به عنوان مثال، مطالعات محدودی دربارۀ پیوند میان مادر و فرزند و بروز اختلال وسواسی - اجباری انجام شده است. لذا این سؤال مطرح میشود که رابطۀ پیوند با مادر و اختلال وسواسی اجباری چگونه است؟ آیا افرادی که مبتلا به اختلال وسواسی اجباری هستند پیوندهای خود با والدین خصوصاً مادرشان را به شیوهای متفاوت از افراد سالم درک میکنند؟ کمالگرایی مادران، نحوۀ ادراک فرزندان از این پیوند در افراد مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری و افراد سالم چگونه است ؟
با توجه به توضیحات مختصری که داده شد، این پژوهش قصد دارد تا سطوح کمالگرایی مادر و پیوند والدینی در افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری و افراد سالم را مقایسه کند. بدین منظور و بر اساس یافتهها و شواهد موجود در زمینۀ متغیرهای پژوهش فرضیههای زیر بررسی میشوند:
1- کمالگرایی مثبت مادران افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری کمتر از کمالگرایی مثبت مادران افراد سالم است.
2- کمالگرایی منفی مادران افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری بیشتر از کمالگرایی منفی مادران افراد سالم است.
3- ادراک حمایت افراطی مادر در افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری بیشتر از افراد سالم است.
4- ادراک مراقبت بیتفاوت مادر در افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری بیشتر از افراد سالم است.
5- ادراک حمایت متعارف مادر در افراد سالم بیش از افراد مبتلا به اختلال وسواس-اجباری است.
6- ادراک مراقبت متعارف مادر در افراد سالم بیش از افراد مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری است.
روش
پژوهش حاضر توصیفی از نوع علی – مقایسهای بود. جامعۀ آماری این پژوهش شامل نمونۀ بالینی (بیماران مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری )و نمونۀ غیربالینی (افراد سالم) بود. نمونۀ بالینی در تابستان، پاییز و زمستان 1391 و همچنین بهار 1392 به شماری از مراکز مشاوره و مطبهای روانپزشکی واقع در غرب و شمال شهر تهران مراجعه کردهاند. معیارهای ورود به نمونۀ بالینی شامل دریافت تشخیص اختلال وسواسی- اجباری از طرف روانپزشک و یا روانشناس بالینی مرکز، گرفتن نمرۀ بالا در پرسشنامۀ وسواس مادزلی، محدودۀ سنی 20 تا 30 سال و امکان دسترسی به مادر بیمار بود. پرسشنامهها به صورت انفرادی و گروهی بر روی افراد نمونه اجرا شد. نیم دیگر نمونه پژوهش را افراد سالم بههمراه مادرانشان تشکیل میدادند. گروه نمونۀ سالم (غیر بالینی)دانشجویان دانشگاه تهران بودند، که در زمان مراجعۀ پژوهشگر در کتابخانه یا کلاسها حضور داشتند و پس از دریافت اطلاعات دربارۀ پژوهش اعلام همکاری کردند. دلاور(1386) حداقل تعداد برای مطالعات مقایسهای را حضور 15 نفر در هر گروه ذکر کرده است. در تحقیق حاضر برای دستیابی به نتایجی مقبول نمونهای برابر 120نفر کافی بود. ولی از آنجا که احتمال داشت بسیاری از پرسشنامهها به صورت ناقص جواب داده شوند، تصمیم بر آن شد که 144 نفر(نیمی بالینی و نیم دیگر سالم) وارد این پژوهش شوند. پس از آن که آزمودنیهای گروه سالم به پرسشنامه سلامت روان و آزمودنیهای مبتلا به اختلال وسواسی اجباری به پرسشنامۀ وسواس مادزلی و مقیاس پیوند والدینی پاسخ گفتند، همزمان نیز مادرانشان به مقیاس کمالگرایی هیل پاسخ دادند. پس از بررسی نهایی یکی از پرسشنامههای نمونۀ بالینی مخدوش اعلام شد، در مجموع از 35 بیمار وسواسی بههمراه مادرانشان پرسش شد، 14 نفر از آزمودنیهای بیمار مرد و 21 نفر از آزمودنیهای بیمار را زنان تشکیل دادند. گروه نمونۀ سالم نیز 36 نفر دانشجوی دانشگاه تهران بههمراه مادرانشان بودند. 13 نفر از آنها را مردان و 23 نفر باقیمانده را زنان تشکیل دادند. در نهایت پرسشنامههای 142نفر بررسی شد:35 نمونۀ بالینی (بیمار وسواسی ) بههمراه مادر(جمعاً 70 نفر) و 36فرد سالم و مادر (جمعاً 72 نفر).
ابزارهای استفاده شده در پژوهش عبارت بودند از:
1-:پرسشنامۀ غربالگری وسواس مادزلی[29]: این پرسشنامه را هاجسون و راچمن[30] (1977) به منظور پژوهش دربارۀ نوع و حیطه مشکلات وسواسی تهیه کردهاند. این پرسشنامه شامل 30 ماده است و در اعتباریابی اولیه در بیمارستان مادزلی، 50 بیمار وسواسی را از 50 تیمار رواننژند به خوبی تفکیک کرده است. دو روانپزشک این پرسشنامه را پس از ترجمه به فارسی و مطابقت با فرم انگلیسی آن تأیید کردهاند. اعتبار و پایایی این پرسشنامه در جوامع مختلف نشان داده شده است. به عنوان مثال ساناویو[31] همبستگی بین نمرات کل آزمون مادزلی و آزمون پادوآ[32] را 70/0 به دست آورد. ضریب پایایی محاسبه شده بین آزمون و آزمون مجدد 89/0 r= بوده است (راچمن و هاجسون، 1980؛ پاکروان، قلعهبندی، علوی، ابراهیمی، 1386). در ایران پایایی این ابزار را به روش بازآزمایی 84/0 و روایی همگرای آن را با مقیاس وسواسی- اجباری ییل – براون[33] 87/0 گزارش کردند(استکتی، 1376؛ پاکروان و همکاران، 1386). در پژوهش حاضر پرسشنامه فوق بر روی نمونۀ بالینی(افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری) انجام شده است.
2- پرسشنامۀ سلامت عمومی (12 سؤالی): پرسشنامۀ غربالگری سلامت عمومی[34]را در سال 1972 گلدبرگ[35] به منظور شناسایی اختلالات روانی در مراکز و محیطهای مختلف تدوین کرده است. سؤالهای پرسشنامه که وضعیت روانی فرد را در یک ماه بررسی میکند، دربرگیرندۀ نشانههایی مثل افکار، احساسات نابهنجار و جنبههایی از رفتار قابل مشاهده است. پرسشنامه به صورت خودسنجی اجرا میشود. بررسی اعتبار و روایی GHQ12 در نوجوانان استرالیایی نشان داد که این پرسشنامه از همبستگی درونی خوبی (ضریب آلفای کرونباخ 88/0) بهرهمند است (تایت[36] و همکاران، 2003؛ یعقوبی، کریمی، امیدی، باروتی و عابدی، 1391). در کشور ایران فرم کوتاه 12 سؤالی را پژوهشکدۀ علوم بهداشتی جهاد دانشگاهی ایران اعتباریابی کرده است. نتایج مطالعه انجام شده نشان میدهد که این پرسشنامه پس از ترجمه به فارسی برروی 748 نفر از دانشجویان 18 الی 25 ساله اعتباریابی شده است. اعتبار همسانی درونی پرسشنامه با آلفای کرونباخ 87/0 به دست آمده است. روایی این پرسشنامه نیز از طریق روایی همگرا با پرسشنامه کیفیّت زندگی به دست آمد (یعقوبی و همکاران، 1391). در این پژوهش به منظور اطمینان از سلامت روان نمونۀ غیر بالینی، دانشجویان شرکت کننده ابتدا به پرسشنامه سلامت عمومی پاسخ گفتند.
3- پرسشنامۀ پیوند والدینی[37]: این ابزار سبکهای پیوند والدینی را میسنجد. یک مقیاس خودتوصیفی و ابزاری گذشتهنگر است و برای افراد بالاتر از 16 سال کاربرد دارد(لاک، والر، مایر، یوشر و لیزی[38]، 2005). ابزار پیوند والدینی پرسشنامهای 25 سؤالی است؛ سؤالات با مقیاس لیکرت در یک طیف 4 گزینهای درجهبندی شده است. از 25 سؤال این پرسشنامه 12 سؤال مربوط به مراقبت و 13 سؤال مربوط به حمایت افراطی است. سنجش دو بعد مراقبت و حمایت والدین از سوی فرزندان به وسیلۀ این پرسشنامه انجام میشود؛ عوامل مراقبت و حمایت دوقطبی هستند. از یک سو مراقبت، عطوفت، گرمی عاطفی، همدلی و نزدیکی و از سوی دیگر سردی عاطفی، بیتفاوتی و غفلت قرار دارد. در بعد حمایت نیز حمایت افراطی، دخالت، تماس بیش از حد، جلوگیری از استقلال و خود مختاری به فرزند قرار دارد. در فرم مادر نمرۀ برش برای مراقبت 27 و برای حمایت افراطی 5/13است. نتایج بررسی اعتبار پارکر و همکاران(1979) بدین شرح بود: ثبات درونی، پایایی دو نیمه کردن 88/0، پایایی بازآزمایی برای بعد مراقبت76/0، پایایی بازآزمایی برای بعد حمایت افراطی 63/0. پژوهشهای بعدی دربارۀ PBI پایایی و ثبات بسیار بالای بازآمایی 11 ساله در دامنه65/0 تا 72/0 را نشان دادند. در ایران نتایج اجرای این پرسشنامه را انوشهایی (1385) بر روی دانشجویان نمرات پایایی بازآزمایی (4 هفته) مراقبت مادرانه را 83/0 و مراقبت پدرانه را 79/0 نشان داد. محاسبۀ پایایی بازآمایی در بعد حمایت افراطی (کنترل) مادرانه 89/0 و حمایت پدرانه 93/0 بهدست آمد. آلفای کرونباخ برای مراقبت مادرانه 90/0، برای مراقبت پدرانه 90/0، برای حمایت افراطی مادرانه85/0 و برای حمایت افراطی پدرانه نیز85/0 به دست آمد(ثنایی، 1387). در پژوهش حاضر پرسشنامۀ پیوند والدینی بر روی نمونۀ بالینی و غیربالینی اجرا شده است.
4- مقیاس کمالگرایی هیل: مقیاس کمالگرایی را هیل [39] و همکاران(2004) تهیه کردهاند و 59 گویه و 8 خرده مقیاس دارد. در این مقیاس از ترکیب ابعاد نظم و سازماندهی، هدفمندی، تلاش برای عالی بودن و معیارهای بالا برای دیگران، جنبۀ سازگار و از ترکیب نمرات ابعاد نیاز به تأیید، تمرکز بر اشتباهات، ادراک فشار از سوی والدین و نشخوار فکر، جنبۀ ناسازگار کمالگرایی حاصل میشود (هیل،2009).
نتایج حاصل از محاسبۀ پایایی و روایی این مقیاس در پژوهش هیل و همکاران حاکی از آن است که ضریب پایایی به روش آلفای کرونباخ بین83/0 تا91/0 بهدست آمده است، پایایی و روایی این مقیاس را در ایران جمشیدی در سال 1388 انجام داد. پایایی کل مقیاس در بررسی مقدماتی (68 آزمودنی) با استفاده از روش آلفای کرونباخ (همسانی درونی) 80/0به دست آمد. در بررسی اصلی (با 313 آزمودنی) نیز پس از انجام تحلیل عاملی، این ضریب برای کل مقیاس90/0 بهدست آمد.
پرسشنامۀ کمالگرایی هیل در پژوهش حاضر بر روی نمونه مادران شرکت کننده در پژوهش اجرا شده است.
یافتهها
به منظور مقایسۀ کمالگرایی مثبت و کمالگرایی منفی در مادران افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری و مادران افراد سالم، با توجه برابر بودن همگنی واریانسها از آزمون تی برای گروههای مستقل استفاده شد. نتایج آن در جدول1 آمده است.
جدول1: نتایج مقایسۀ کمالگرایی مثبت و کمالگرایی منفی در مادران افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری و مادران افراد سالم
متغیر |
گروه |
میانگین |
انحراف استاندارد |
T |
P |
|||||
کمالگرایی مثبت |
افراد سالم |
44/91 |
62/14 |
29/3 |
002/0 |
|||||
مبتلا به OCD |
51/78 |
36/18 |
||||||||
استاندارهای بالا برای دیگران |
افراد سالم |
20/23 |
87/5 |
24/2 |
028/0 |
|||||
مبتلا به OCD |
28/26 |
69/5 |
||||||||
نظم و سازماندهی |
افراد سالم |
22/28 |
19/7 |
89/2- |
005/0 |
|||||
مبتلا به OCD |
58/32 |
41/5 |
||||||||
هدفمندی |
افراد سالم |
03/23 |
71/5 |
69/3- |
000/0 |
|||||
مبتلا به OCD |
75/25 |
08/5 |
||||||||
تلاش برای عالی بودن |
افراد سالم |
23/21 |
41/5 |
63/2- |
010/0 |
|||||
مبتلا به OCD |
27/24 |
30/4 |
||||||||
کمالگرایی منفی |
افراد سالم |
37/80 |
30/21 |
09/3 |
003/0 |
|||||
مبتلا به OCD |
86/96 |
69/23 |
||||||||
تمرکز بر اشتباهات |
افراد سالم |
34/20 |
29/8 |
48/3- |
001/0 |
|||||
مبتلا به OCD |
03/27 |
91/7 |
||||||||
نیاز به تأیید |
افراد سالم |
71/22 |
70/7 |
06/3- |
003/0 |
|||||
مبتلا به OCD |
94/27 |
65/6 |
||||||||
نشخوار فکر |
افراد سالم |
08/22 |
87/6 |
73/2- |
008/0 |
|||||
مبتلا به OCD |
33/26 |
22/6 |
||||||||
ادراک فشار از سوی والدین |
افراد سالم |
77/23 |
13/7 |
68/3- |
0001/0 |
|||||
مبتلا به OCD |
30/26 |
52/6 |
||||||||
با توجه به جدول 1 تفاوت متغیر کمالگرایی مثبت بین دو گروه معنادار و میانگین کمالگرایی مثبت در مادران افراد سالم بالاتر از مادران افراد مبتلا به OCD است(01/0P=، 3/29 =(69) t). تفاوت متغیر استاندارهای بالا برای دیگران در مادران بین دو گروه معنادار و میانگین استاندارهای بالا برای دیگران در مادران افراد مبتلا به OCD بالاتر است (03/0P=، 24/2=(69) t). تفاوت متغیر نظم و سازماندهی در مادران بین دو گروه معنادار و میانگین نظم و سازماندهی در مادران در افراد مبتلا به OCD بالاتر است (01/0P=، 89/2- = (69) t). تفاوت متغیر هدفمندی در مادران بین دو گروه معنادار و میانگین هدفمندی در مادران در افراد مبتلا به OCD بالاتر است (03/0P=، 69/3-=(69) t). تفاوت متغیر تلاش برای عالی بودن در مادران بین دو گروه معنادار و میانگین تلاش برای عالی بودن در مادران در افراد مبتلا به OCD بالاتر است (03/0P=، 63/2-=(69) t ). با توجه به جدول 1 و برابر بودن همگنی واریانس در دو گروه تفاوت متغیر کمالگرایی منفی بین دو گروه معنادار و میانگین کمالگرایی منفی در افراد مبتلا به OCD بالاتر از افراد سالم است (01/0P=، 09/3 =(69) t. تفاوت متغیر تمرکز بر اشتباهات در مادران بین دو گروه معنادار و میانگین تمرکز بر اشتباهات در مادران افراد مبتلا به OCD بالاتر است(01/0P=، 48/3 -=(69) t). تفاوت متغیر نیاز به تأیید در مادران بین دو گروه معنادار و میانگین نیاز به تأیید در مادران در افراد مبتلا به OCD بالاتر است(03/0P=، 06/3=(69) t). تفاوت متغیر نشخوار فکر در مادران بین دو گروه معنادار بوده و میانگین نشخوار فکر در مادران افراد مبتلا به OCD بالاتر است(01/0P=، 73/2-)=(69) t. همچنین تفاوت متغیر ادراک فشار از سوی والدین در مادران بین دو گروه معنادار بوده و میانگین ادراک فشار از سوی والدین در مادران افراد مبتلا به OCD بالاتر است(001/0P=، 68/3-=(69) t).
جدول 2:آزمون تفاوت میانگین زیرمقیاسهای پیوند والدینی در افراد سالم و مبتلا به اختلال وسواسی اجباری با آزمون تی برای گروههای مستقل
متغیر |
گروه |
میانگین |
انحراف استاندارد |
مقدار t |
سطح معناداری |
حمایت افراطی |
سالم OCD
|
28/13 28/14 |
20/2 34/1
|
47/2- |
0001/0 |
حمایت متعارف |
سالم OCD
|
58/14 39/14
|
51/2 84/1
|
37/0 |
58/0 |
مراقبت بیتفاوت |
سالم OCD |
89/22 11/23
|
38/5 89/5
|
17/0- |
57/0 |
مراقبت متعارف |
سالم OCD
|
22/27 74/26
|
90/1 06/2
|
57/0 |
31/0 |
با توجه به جدول 2 تفاوت متغیر حمایت افراطی بین دو گروه معنادار است و تفاوت معناداری در نمرههای افراد سالم(20/2SD=، 28/13 M=) و مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری(34/1SD=، 14. 28 M=) ؛ 23/0 , p=47/2- = (69) t وجود دارد. همچنین تفاوت متغیر حمایت متعارف بین دو گروه معنادار نبود و تفاوت معناداری در نمرههای افراد سالم(51/2SD=، 58/14 M=) و مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری (84/1SD=، 39/14=M)؛ 71/0 , p= 37/0 =(69) t وجود نداشت. در خصوص تفاوت متغیر مراقبت بیتفاوت در دو گروه سالم و مبتلا به اختلال وسواسی اجباری نیز نتایج حاصل از آزمون t مستقل نشان داد که ادراک مراقبت بیتفاوت در افراد سالم(38/5SD=، 89/22 M=) و مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری(89/5SD=، 11/23 M=)؛ 87/0 , p= 57/0= (69) t معناداری ندارد. در خصوص تفاوت متغیر مراقبت متعارف در دو گروه سالم و مبتلا به اختلال وسواسی اجباری نیز نتایج حاصل از آزمون t مستقل نشان داد که ادراک مراقبت متعارف در افراد سالم(90/1SD=، 22/27 M=) و مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری(06/2SD=، 74/26 M=) ؛ 29/0 , p=31/0 = (69) t تفاوت معناداری ندارد.
جدول 3:ماتریس همبستگی ما بین کمالگرایی منفی، زیرمقیاسهای پیوند والدینی و میزان وسواس در نمونۀ بالینی
|
1 |
2 |
3 |
4 |
5 |
6
|
کمالگرایی منفی |
1 |
|
|
|
|
|
حمایت افراطی |
**96/0 |
1 |
|
|
|
|
حمایت متعارف |
**51/0 |
27/0 |
1 |
|
|
|
مراقبت بیتفاوت |
**42/0 |
**48/0 |
**49/0 |
1 |
|
|
مراقبت متعارف |
**54/0 |
**67/0 |
**71/0 |
**72/0 |
1 |
|
میزان وسواس |
6/24 |
**51/0 |
31/0 |
27/0- |
26/0- |
1 |
*P<05/0،**P<01/0 |
نتایج جدول 3 نشان میدهد که میان کمالگرایی منفی و زیرمقیاسهای پرسشنامۀ پیوند والدینی رابطۀ معناداری وجود دارد. هم چنین میان میزان وسواس و حمایت افراطی نیز رابطۀ معناداری وجود دارد.
بحث و نتیجهگیری
پژوهش حاضر با هدف بررسی سطوح کمالگرایی مادر با پیوند والدینی در افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری و مقایسۀ آن با افراد سالم انجام شده است. نتایج پژوهش حاضر حاکی از این است که کمالگرایی مثبت مادران افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری کمتر از کمالگرایی مثبت مادران افراد سالم است. این یافته هم سو باتئوریهای رشدی است که آسیبشناسی روانی بهخصوص اختلال وسواسی- اجباری را باکمالگرایی مادر مرتبط میدانند (تولین، وود و آبراموویتز، 2003). بهعلاوه یافتههای پژوهش حاضر هماهنگ با پژوهش هایی است که اظهار نموده اند، کمالگرایی مثبت مادران افراد سالم بیشتر از افراد مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری است ( وو و کرستی[40]، 2008؛ نظیری، بیرشک، محمدیان، 1378). دربارۀ تفاوت کمالگرایی مثبت و منفی در مادران، نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد، اگرچه کمالگرایی میتواند به عنوان یک ویژگی شخصیتی هم در مادران افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری وجود داشته باشد و هم در مادران افراد سالم، ولیکن ماهیت کمالگرایی در این دو گروه از افراد متفاوت است. بهنظر میرسد، مادرانی که فرزندانی از لحاظ روانی سالم تربیت میکنند، احتمالاً بیشتر از مادرانی که فرزندانشان به نوعی از آسیب روحی برخوردارند، شیوههای سالم و سازگار کمالگرایی را اتخاذ میکنند. مادرانی که معیارهای کمالگرایانه به شیوههای سازگارانه و مثبت برای فرزندانشان مقرر میکنند، اهدافی بلندپروازانه برای آینده فرزندانشان دارند، ولیکن احتمالاً این اهداف تا حدی رنگ و بوی واقعگرایی به خود گرفتهاند(آرال[41]، 2007). این والدین فرزندانشان را به شیوهای سازنده برای تبدیل از خود کنونی به خودآرمانی تشویق میکنند. نتایج پژوهش حاضر هماهنگ با یافتههای هماچک[42]، نشان میدهد، کمالگرایان منفی افرادی هستند که با وجود تمام موانع به اهداف غیرواقعبینانۀ خود پایبند هستند، در حالیکه کمالگرایان مثبت در وضع اهدافشان منعطفتر به نظر میرسند؛ به علاوه آنها قادر هستند از تجربیات خود یاد بگیرند و نسبت به آنها بازخورد نشان دهند. زیر مقیاسهای کمالگرایی مثبت در پرسشنامۀ کمالگرایی هیل شامل نظم و سازماندهی، هدفمندی، تلاش برای عالی بودن و معیارهای بالا برای دیگران است که عاری از جوانب سختگیرانه و منفی کمالگرایی است. بنابراین، منطقی به نظر میرسد که مادران افراد سالم بیش از مادران افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری، ابعاد مثبت کمالگرایی داشته باشند.
نتایج پژوهش حاضر نشان داد، کمالگرایی منفی مادران افراد مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری بیشتر از کمالگرایی منفی مادران افراد سالم است. این یافته با نتایج حاصل از تحقیقات فراست، 1991؛ هویّت و فلت[43]، 1991و1993؛ آلدن و والس[44]، 1994؛ بلک[45] و همکاران، 1992؛ استکتی، 1993؛ لیبی، رینولدز و دریزلی[46]، 2004؛ هونجو، 1989; نقل از فراست و شوز، 1993؛ استکتی، گرایسون و فوآ 1986( به نقل از محمودعلیلو، 1385) همسو است. در تبیین یافتۀ فوق میتوان گفت کمالگرایی مادر، به عنوان نخستین فردی که پیوندهای عاطفی را با فرزند برقرار میکند و نخستین فرد مهم زندگی، یک پیام روشن و صریح برای فرزندش به همراه دارد« کامل باش و درست و بینقص رفتار کن» چنین فردی همواره اضطراب ناشی از انجام ایدهآل امور را تجربه میکند و نیاز شدیدی برای درست و صحیح بودن همه چیز در زندگی پیدا میکند. همیشه به دنبال گرفتن تأیید از جانب مادرش است و این موضوع نیز اضطراب فراوانی را به او وارد خواهد کرد. زیرا در صورت احساس نقص در انجام هر فعلی اضطراب و پریشانی روانی فراوانی بر او وارد خواهد آمد. مسلم است که نوع منفی و ناسازگارانه کمالگرایی مادر فشار روانی بیشتر و به تبع آن اضطراب بیشتری را بر فرد وارد میکند. اغلب مادران کمالگرای ناسازگار کنترل زیادی را به فرزند خود وارد میکنند، آیندۀ ایدهآل را برای او پیشبینی میکنند و از فرزندشان انتظار دارند که این تصویر را تحقق بخشد. فرزندان چنین مادرانی به منظور اجتناب از موقعیت پرفشار و گریز از انتقاد و تحقیر در پی تحقق بخشیدن به خواستۀ والدشان هستند. این افراد بهطور افراطی احساس استرس میکنند، طبیعتاً نتیجۀ احساس مسئولیت بیش از حد برای پیشگیری از بروز حوادث در این افراد مخوف است. چنین شرایطی به بروز اجباری جنبههای منفی کمالگرایی در فرد منجر میشود. تداوم این موضوع فرد را بیشتر از سایر افراد در آستانه اختلال وسواسی- اجباری قرار میدهد(دی بارتلو، فراست، چانگ، لاسوتاوگریل[47]، 2004).
نتایج مربوط به مقایسۀ عوامل پرسشنامۀ پیوند والدینی در افراد سالم و افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری نشان میدهد بین دو گروه افراد سالم و افراد مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری تنها در ادراک زیرمقیاس حمایت افراطی تفاوت معناداری وجود دارد و در ادراک زیرمقیاسهای حمایت متعارف، مراقبت بیتفاوت و مراقبت متعارف تفاوت معناداری بین دو گروه وجود ندارد. همانطور که ذکر شد، حساسیت فراوان در برابر اشتباهات منفی بهعلاوه حمایت افراطی بهعنوان بعد منفی کمالگرایی محسوب میشود. این نتایج با یافتههای به دست آمده از پژوهش کاوادو و پارکر، 2000؛ نقل از گرانت[48]، 2002 در خصوص نقش حمایت افراطی در وسواس همسو است. هم چنین با پژوهش کیمیدیس، میناس[49] و آتا،1992؛ نقل از گرانت، 2002 نیز همسو است. در تبیین این یافته میتوان گفت که حمایت افراطی والدین در بسیاری از متون به عنوان عوامل پیشبین اختلال وسواسی- اجباری در نظر گرفته شدهاند. والدینی که از فرزندانشان به طور افراطی حمایت میکنند، به صورت مستقیم یا غیر مستقیم یک پیام را به آنها القا میکنند« محیط زندگی ناامن است، مراقب باش و دقت کن» این پیام احساس خطر و گوش بزنگی مفرط را به فرد انتقال میدهد و فرد برای رهایی از اضطراب، حس مسئولیتپذیری وافری را در خود پرورش میدهد، همیشه گوش به زنگ است و تلاش میکند تا محیط زندگی فکری و فیزیکی خود را طوری طراحی کند تا فشار روانی وارده را اندکی کاهش دهد و بتواند محیط زندگی را در کنترل خویش درآورد از محتملترین پیامدهای چنین روشی برای کنارآمدن با خطر ابتلا به اختلال وسواسی- اجباری است. پژوهش فوق در خصوص زیر مقیاسهای حمایت متعارف، مراقبت بیتفاوت و مراقبت متعارف پرسشنامۀ پیوند والدینی به تفاوت معناداری بین دو گروه مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری و سالم دست نیافت. محققان خارجی تاکنون در این خصوص تحقیقات اندکی انجام دادهاند و یافتههای به دست آمده ازهمین اندک تحقیقات نیز نتیجه روشنی را بهدست نمیدهد. نتیجۀ حاصل از این پژوهش به صورت غیر مستقیم متفاوت از نتایج حاصله از پژوهش پارکر و کاوادو است. با توجه به اینکه نتیجۀ حاصله در تضاد با بسیاری پژوهشهای پیشین است (زاپف، جرینر، کارول، 2008؛ نقل از زاهدیان، محمدی، سامانی، 1390 ). در تبیین این تفاوت شاید بتوان به ویژگیهای نمونه مورد بررسی اشاره کرد. افراد نمونه مورد بررسی در این پژوهش بیماران مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری بودند که در جلسات نخست درمان(جلسات اول تا سوم) قرار داشتند. احتمالاً فضای نخستین جلسات درمان بر نوع پاسخگویی بیماران تأثیر گذاشته است. همچنین در پژوهشهای پیشین به نقش متغیرهای مزاحم مانند سن، تحصیلات فرد، تحصیلات والدین یا وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خانوادهها و عواملی مانند سن شروع اختلال اشاره نشده است که این موضوع نیز میتواند بر نتیجۀ پژوهش تأثیر بگذارد.
نتایج پژوهش حاضر با توجه به محدودیتهای آن نظیر تعداد کم نمونه بایستی با احتیاط تفسیر شود. با توجه به نتایج حاصله پیشنهاد میشود پژوهشهایی در آینده در میان نمونههای بالینی و غیربالینی بزرگتری انجام شود. همچنین در ارتباط با پیوند والدینی و تأثیر آن بر اختلال وسواسی – اجباری پژوهشهای دقیقی با در نظر گرفتن متغیرهای مزاحم و تعدیل کننده (نظیر سن، تحصیلات فرد، تحصیلات والدین یا وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خانوادهها و... )انجام شود. هم چنین پیشنهاد میشود آموزشهایی در زمینۀ باورهای نادرست و تحریف شده در ارتباط با کمالگرایی به معلمان و مربیان داده شود، چرا که مدارس و مهدهای کودک نیز از آغازین روزهای ورود کودک به اجتماع او را وارد میدان مسابقه با خود و دیگران میکنند، بیآنکه پیامدهای منفی آن را هم برای کودک و هم اجتماع بشناسند. همچنین روانشناسان، روانپزشکان و درمانگران حوزۀ سلامت روان نقش مهم کمالگرایی در بسیاری از کژکارکردیهای امروز جامعه را در نظر داشته باشند، درمانهای مؤثر آن را بشناسند و به اصلاح باورهای آسیبرسان مربوط به آن در طرح درمان خود توجه کنند.
[1]. Frost & DiBartolo
[2]. Perfectionism
[3]. Obsessive. Compulsive Disorder
[4]. Tolin, Woods & Abramowitz
[5]. Stoeber & Otto
[6]. Rice & Pence
[7]. Lee
[8]. Ashby & Pak Bruner
[9]. Aydin
[10]. Iketani
[11]. shows
[12]. Diagnostic Statistical Manual of disorders Mental
[13]. Anxiety Disorder
[14]. Glass
[15]. Campbell
[16]. Obsession Thoughts
[17]. Compulsion
[18]. Barlow
[19]. World Health Organization
[20]. Clark
[21]. major Depressive Disorder
[22]. Social Phobia
[23]. Sadock & Sadock
[24]. Rachman & DE Silva
[25]. Purdon
[26]. Parker & Cavedoa
[27]. Kimidis
[28]. Zappof, Jerinner & Karrol
[29]. Maudsley Obsessional-Complusive Inventory
[30]. Hodgson & Rachman
[31]. Sanavio
[32]. Padua Inventory
[33]. Yale. Brown Obsessive. Compulsive Scale
[34]. General Health Questionaire
[35]. Goldberg
[36]. Taite
[37]. Parental Bonding Instrument
[38]. Luck, waller, Mayer, ussher & lacey
[39]. Hill
[40]. Wu & Coresti
[41]. Arale
[42]. Hamachek
[43]. Hewitt & Flett
[44]. Alden & Walce
[45]. Black
[46]. Libby, Reynolds & Derisley
[47]. Chang, LaSota & Grills
[48]. Grant
[49]. Minas & Atta